دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 130 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 11 |
مواد مخدر
هزاران سال بشر درتمام روی زمین از مواد مخدربه عنوان یک وسیله فراموشی ورهایی ازغم واندوه استفاده کرد. از قدیمی ترین ازمنه تاریخ انسان تمایل به مصرف مواد داشته که درحالت روانی وهوشیاری ازتغییر بوجود آورده الکل وتریاک درمیان قدیمی ترین داروها روان گردان قرار دارند که دربسیاری ازفرهنگ ها مورد استفاده قرار گرفته اند.
درنقاشی ها که برروی سنگ حک شده طرح هایی ازگل بوته شقایق وخشخشان دیده شده است. قدیمی ترین این آثارر مربوط به 4000 سال پیش درنواحی روم ومصر باستان بوده است. بامیان وسومریان، فنیقیها وآشوریان با خواص مواد مخدرآشنا بوده اند.از2000 سال پیش بیشتر مصری ها، پارت ها، هندوها، چینی ها، ژاپنی ها، رومیان ویونانیان ملت هایی بوده اند که خشخشاش رابعنوان داروی مغز شناخته ومورد استفاده قرارداده اند.
بریکی ازسکه های قدیم یونان تصویر بوته خشخشاش دیده شده است. خود واژه افیون نیزدارای ریشه یونانی است.
بقراط ازشیره خشخاش به عنوان داروی خواب آور، مسکن درد سخن گفته است.
افلاطون درجهت استفاده های طبی از مواد وبه منظور کاهش از درد بیماران خود مطالعاتی داشته است وخود خواص شیرها، گرد خشخشاش را آزمایش کرده وبرای مداوای بیماران مورداستفاده قرارمی داده است . کشورهندوستان بعد ازمصر باستان قدیمی ترین سرزمینی است که در آن مصرف مواد رواج داشته است وعده ای براین باورند که زادگاه اصلی افیون هندوستان بوده است. هندی ها درمورد مصرف تریاک تعصب خاصی داشتند وتریاک را دارویی آسمانی وشفا بخش می دانستند وآنرا بهترین درمان کلیه الام جسمی وروحی می دانسته اند وحتی اعتقاد داشتند که پلیدی های انسان چون خشم، غضب، حسد، هوی وهوس های انسانی را ازانسان دور می کند. 200 سال قبل درمحافل ادبی فرانسه، حشیش مورد توجه بوده است. ازدانشمندان ایرانی زکریای رازی وابوعلی سینا به خواص دارویی تریاک توجه داشته اند. با پیشرفت علم طب وشیمی انواع داروهای مخدر زیادتر شد ومصرف طبی به سوی مصرف که امروزه اعتیادش می خوانیم کشیده شده است.
معرفی تریاک به انگلستان که با تجارت چینی بوجود آمد موجب سوء استفاده های وسیع از آن درقرن 19 گردید. درضمن جنگ های داخلی آمریکا، ابداع تزریق این داروها سبب استفاده غیر طبیعی وسیع ازمرفین شد. هروئین درسال 1898 برای اولین باربصورت گرد سفید رنگ مورد مصرف قرار گرفت.یکی ازداروهای دیگر برمورها بود که اواسط قرن 19 بعنوان خواب آور رواج یافت. اواخر قرن نوزدهم غربی ها گیاهانی راکه به منظور تخدیر بکار می رفتند مثل کاکوئین وحشیش شناختند قبل از جنگ ژاپن هزاران جوان سوی آمختامین ها روی آوردند وکنترل مسئله مستلزم تدبیرهایی مثل ایجاد مؤسسات روانپزشکی وایجاد موازین قانونی بود.
کاکوئین که اولین با توسط بومیان آفریقا کشف شد بصورت جویدن، مورد مصرف قرارگرفته است این ماده درحال حاضر ازمواد مخدر وپرمصرف درقاره آمریکا واروپاست. درحالی که ماری جوانا ها لوسنوردنها دردهه 7 این قرن درطبقات متوسط وبالای متوسط امریکا شیوع یافت. هروئین ترکیب قوی وسریع الاثر مرفین یک مسئله طبی وقانونی وخیم مردم شهری وفقیر سیاه پوست گردید. درسال 1970 ثابت شد که فقط درشهر نیویورک صد هزار معتادبه مواد مخدر وجود دارد. مع هذا درمراحل آخر جنگ ویتنام، انواع خاصی ازتریاک دردسترس سربازان آمریکایی درویتنام قرارگرفت . مطالعه ای نشان داد که نیمی ازسربازان آمریکایی درویتنام درسال 1970 ازتریاک ومشتقات آن استفاده می کردند و20 درصد تقریباً مصرف کننده دائمی بوده اند.
ژاپن
تا قبل از 1945 درژاپن اثری ازمشکلات اعتیاددیده نمی شود از این رو آن را دور آرام نامیده اند درژاپن شکل اعتیاد از سال 1945 آغاز وبه چند دوره تقسیم گردید:
1- اولین دوره که پس ازجنگ دوم بودواستعمال محرک ها رواج داشت دراین دوره به علت شرایط ناشی ازجنگ ، استعمال مواد محرک بویژه بین کارگران شب کار، دانش آموزان برخی ازافرادی که مردم را به نحوی سرگرم می نمودند شیوع یافت.
2- کاهش استعمال محرک های مشکل استعمال مواد مخدر بویژه هروئین آغاز گردید بطوری که آماردرسال 1961 نشان می دهد چهل هزار معتاد به هروئین وجود داشت که دراین دوره افزایش چشمگیری مصرف هروئین به چشم می خورد.
3- دروه آرام 1969-1964 که ازمصرف هروئین ومواد مخدر کاسته شد ژاپن ازنظر اعتیاد دوره آرامی را گذراند.
4- دوره رواج مجدد ، محرک ها درسال 1970 از این سال مصرف محرک ها دوباره دو برابر شد وشیوع یافت.
چین
در گذشته دور در چین آشنایی چندانی با مواد افیونی نداشته اندو نوشته های تاریخی بیانگر آنند که از آن به عنوان گل زینتی استفاده می کرده اند در سالیان دراز پس از آن به خاصیت تخدیری آن پی برده اند، چین می نماید که تریاک به عنوان ماده مخدر نخست به هندوستان و سپس به چین زودتر از دیگر کشورها پاگذاشت. در قرن 17 میلادی که پای اقدام اروپای به قاره آسیا باز شدکشیدن و استعمال تریاک نیز گسترش یافت به معنای دیگر پدید اعتیاد با آمدن بیگانگان استعمارگر در شرق آغاز شد و یکی از انگیزه های انتشار اعتیاد در آسیای کمپانی هند شرقی انگلیس در هند بود. تریاک ابتدا در هند و آسیای صغیر تولید می شده است. بیش از 1767 واردات تریاک چین در هند از دویست صندوق در سال تجاوز نمی کرد. حکومت شنگ واردات تریاک را به منظور استفاده در ترکیبات دارویی و طبی مجاز ساخته بود. در سال 1773 حکومت انگلیسی هند، سیاست تبه کارانه صادرات تریاک به چین پیش گرفت و حق انحصاری تجارت تریاک را به کمپانی هند شرقی واگذار کرد. به منظور تکمیل این سیاست در سال 1798 حق انحصاری تجارت تریاک را به کمپانی هند شرقی تنویض کرد تا سال 180 تریاک صادر شد به چین به مرز دو هزار صندوق رسید از آغاز تنها اشراف- مقامات، مالکان و تجارثروتمند تریاک دود می کردن. بعدها از هر قماشی، انگل و مفت خور طبقه حاکم مانند خواجگان، دربار، گردانندگان عشرتکده ها حاملان تخت روان، سربازان، راهبان و راهبان بودایی، شهر معتاد شدند، بر طبق بررسی در سال 1853 بیش از دو میلیون نفر تریاک دود می کردند.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 130 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 84 |
مبانی نظری تفکر انتقادی
اگرچه مطالعه و بررسی در باب تفکر انتقادی در طی 25 سال آخر قرن بیستم شدت یافته است، ریشه این نوع تفکر را میتوان تا حدود 2500 سال پیش و تا زمان سقراط ردیابی کرد. سقراط به تمرکز معلمان بر پرورش مهارتهای استدلالی یادگیرندگان تأکید داشت (آورهویزر، 1997؛ پل، الدر[1] و بارتل[2]، 1997). سالهای متمادی بعد از سقراط، تفکر انتقادی آنچنان که باید مطـرح نبود تا اینکه اندیشه انتقادی در دوره نوگرایی توجه روشنگران سده هجدهم از جمله کانت را به خود جلب کرد. این مفهوم در دوره فرانوگرایی توسط افرادی همچون جان دیویی، ماکس بلک، گوردون هولفیش، رابرت انیس، متیو لیپمن، جان مک پک و ریچارد پل وارد فرایند تعلیم و تربیت شد (جهانی، 1382). در اوایل قرن بیستم، جان دیویی (1933) در کتاب «ما چگونه فکر میکنیم[3]» با تأکید بر «تفکر تأملی» الهامبخش مربیان در رشد دادن تفکر کودکان شد. به عقیده وی هدف اصلی آموزش به جای حفظ کردن طوطیوار مطالب، باید تفکر تأملی و یادگیری نحوه تفکر باشد. وی تفکر تأملی را حالتی از شک و تردید، سردرگمی و مخمصه فکری[4] میدانست که به دنبال آن تفکر اتفاق میافتد و فرد درصدد جست و جوی اطلاعاتی که آن شک را برطرف میکند، برمیآید. در نهایت، با یافتن اطلاعات سردرگمی فرد پایان مییابد (1933، ص. 12). دیویی تفکر تأملی را «مد نظر قرار دادن فعالانه، مصرانه و دقیق یک عقیده یا یک شکل فرضی از دانش با در نظر گرفتن زمینههایی که از آن حمایت میکند و در نهایت به نتیجهگیری میانجامد» تعریف میکرد (دیویی، 1933، ص. 9). امروزه اکثر متخصصان، تفکر تأملی دیویی را همخوان با تفکر انتقادی میدانند (گریسون،1991).
در خلال قرن بیستم، متخصصان به حمایت از دیدگاه دیویی مبنی بر اینکه یادگیری نحوه تفکر باید هدف اصلی آموزش باشد، پرداختند و توانایی تفکر نقادانه را به عنوان هدف آموزش مورد تأکید قرار دادند. با معطوف شدن توجهها به تفکر انتقادی متخصصان تعاریف مختلفی را از آن ارائه دادند. با این حال، تا سال 1990 تعریفی روشن از تفکر انتقادی که مورد توافق همگان باشد، حاصل نشد. در سال 1990 انجمن فلسفی امریکا از این نوع تفکر تعریفی مورد توافق را مطرح کرد که تعاریف برجسته قبلی در شکلگیری آن تأثیر بسزایی داشتند (گیانکارلو و فاسیونه، 2001). در ادامه، به مرور این تعاریف پرداخته میشود.
2-1-1- تفکر انتقادی
یکی از اولین تعاریف تفکر انتقادی تعریف گلیزر و همکار وی واتسون است. در اواخر دهه 1930، تحقیقات گلیزر در زمینه آموزش تفکر انتقادی تحت تأثیر کارهای دیویی قرار گرفت. گلیزر با الهام از دیویی تفکر انتقادی را به صورت زیر تعریف کرد:
«تفکر انتقادی [ترکیبی از] (1) نگرش[5] در مورد گرایش به در نظر گرفتن فکورانه مسائل و موضوعاتی که وارد دامنه تجربیات فرد میشوند، (2) دانش روشهای بررسی منطقی و مستدل و (3) مهارتهای به کار بردن این دانش است. تفکر انتقادی تلاش مداومی را برای بررسی هر عقیده یا هر شکل فرضی از دانش با در نظر گرفتن شواهد و مدارکی که از آن حمایت میکند و در نهایت به نتیجهگیری میانجامد، ایجاب میکند» (گلیزر، 1941، ص. 5).
روشن است که بخش دوم این تعریف بر مبنای تعریف دیویی از تفکر تأملی قرار دارد. همانطور که تعریف بالا نشان میدهد به عقیده گلیزر تفکر انتقادی ترکیبی از نگرش، دانش و مهارت است. بر همین مبنا، بعدها گلیزر و واتسون یکی از جامعترین تعاریف تفکر انتقادی را مطرح کردند که تفکر انتقادی را شامل این موارد میدانست: (1) نگرشهای [فرد نسبت به] تحقیق که شامل توانایی تشخیص وجود مسأله و پذیرش نیاز کلی به شواهد و مدارک در حمایت از آنچه که ادعا میشود درست است، میگردد (2) دانش مربوط به نتیجهگیریها، انتزاعها و تعمیمهای معتبر که در آنها درستی انواع متفاوت شواهد و مدارک به طور منطقی تعیین میشود و (3) مهارتهای مربوط به استفاده از این نگرشها و دانش در موقعیتهای واقعی (واتسون و گلیزر، b1980). تعریف واتسون و گلیزر به دلیل جامع بودن بیش از همه تعاریف هم دوره خود مورد استفاده قرار گرفت (فیشر[6]، 2001). گرساید[7] (1996) معتقد است جدیدترین تعریفهای تفکر انتقادی نیز به ندرت از این تعریف فراتر میروند.
یکی دیگر از اولین تعریفهای تفکر انتقادی توسط درسل[8] و میهیو[9] (1954) ارائه شد. آنها تفکر انتقادی را مجموعه تواناییهای مورد استفاده در حل مسأله تعریف کردند. این مجموعه از پنج توانایی به این شرح تشکیل میشد: (1) توانایی تعریف یک مسأله، (2) توانایی انتخاب اطلاعات مربوط به راه حل مسأله از طریق ارزیابی شواهد و منابع، (3) توانایی تشخیص فرضهای بیان شده و بیان نشده، (4) توانایی تدوین و انتخاب فرضیههای مربوط و نویدبخش و (5) توانایی بیرون کشیدن نتیجهگیریهای معتبر و قضاوت در مورد اعتبار این نتیجهگیریها (درسل و میهیو، 1954، ص. 179).
در سـال 1962 انیس یکی از برجستهترین متخصصـان تفکر انتقادی، مقاله معروفی را تحت
عنوان «مفهوم تفکر انتقادی[10]» ارائه کرد و در آن به جانبداری از آموزش تفکر انتقادی پرداخت. وی در این مقاله بیان کرد که باید یادگیرندگان در پرداختن به تفکری که تأملی و در جهت آن چیزی است که باید به آن اعتقاد داشت یا آن را انجام داد، کمک شوند. به عبارت دیگر، وی تفکر انتقادی را به صورت «تفکر تأملی عاقلانهای که بر تصمیمگیری در مورد اینکـه به چه چیز اعتقاد داشته باشیم یا چه کاری را انجام دهیم، متمرکز است» تعـریف کـرد (انیس، 1985، ص. 45).
در سال 1978 بروکفیلد تفکر انتقادی را ترکیبی از چهار عامل تعریف کرد: (1) شناسایی و به چالش کشیدن مفروضههایی که به عنوان پایه و اسـاس ایدهها، ارزشها و اعمـال عمل میکنند، (2) در نظر داشتن اهمیت بافت، (3) فرض کردن و کشف کردن حالتهای احتمالی ممکن و (4) شکگرایی خردمندانه[11].
بیر (1985، ص. 214) تفکر انتقادی را به صورت «تجزیه و تحلیل دقیق، مصرانه و بیطرف هر دانش، ادعا یا عقیدهای به منظور قضاوت در مورد اعتبار و یا ارزش آن» تعریف میکند (ص. 214). مهیرز[12] (1986) تفکر انتقادی را به عنوان توانایی پرسیدن سؤالهای مقتضی و مناسب و تجزیه و تحلیل پاسخها بدون ملزم بودن به ارائه پاسخهای احتمالی دیگر تعریف میکند. کرفیس (1988) تفکر انتقادی را کندوکاوی به منظور به دقت بررسی کردن یک موقعیت، سؤال، مشکل، یا پدیده در نظر میگیرد که به وسیله آن فرد میتواند به نتیجه منطقی قابلتوجیهی برسد. بنا به عقیده کرفیس از ویژگیهای این نوع تفکر آن است که در آن تمام مفروضهها قابل به چالش کشیده شدن هستند، با دیدگاههای متفاوت بیباکانه مواجهه میشود و نسبت به نتیجهگیری خاصی سوگیری وجود ندارد.
علی رغم تلاشهایی که این متخصصان برجسته در تعریف تفکر انتقادی داشتند، هیچ یک از این تعاریف مورد توافق همگان قرار نگرفت. این امر در سال 1990 منجر به انجام پروژه تحقیقاتی دلفی توسط انجمن فلسفی امریکا به منظور ارائه تعریفی مورد توافق متخصصان تفکر انتقادی شد. گرچه بعد از آن، تعاریف دیگری از تفکر انتقادی مطرح شده است (هالپرن، 1999؛ پل، 1993؛ اسکریون[13]، 1997) ولی هیچکدام به اندازه تعریف مورد تأیید انجمن فلسفی امریکا به دلیل پشتوانه محکم این تعریف مبنای مطالعات محققان قرار نگرفته است. به همین دلیل و همچنین به دلیل تمرکز این تعریف بر تقکر انتقادی در سطح دانشگاه پژوهش حاضر نیز این تعریف را مبنای کار خود قرار داده است. در ادامه، پروژه تحقیقاتی دلفی و دستاوردهایش مورد مطالعه و بررسی قرار میگیرند.
2-1-1-1- تلاشی در جهت ارائه تعریفی مورد توافق همگان: پروژه تحقیقاتی دلفی در سال 1990
از آنجا که تا اواخر دهه 1980 تعریفی از تفکر انتقادی که مورد توافق همگان باشد، وجود نداشت، انجمن فلسفی امریکا بر آن شد تا برای ارائه تعریفی مورد اجماع همگان زمینهای را فراهم آورد. برای این منظور انجام تحقیقی در قالب تحقیق کیفی دلفی در نظر گرفته شد. از ویژگیهای روش تحقیق دلفی تشکیل گروهی از متخصصان است که با یکدیگر مشارکت دارند. به بیان دقیقتر، این روش به منظور قادر کردن متخصصان به همفکری مؤثر در مورد موضوعی، در حالی که در فواصل مکانی دور از هم قرار دارند، به وجود آمده است. در این روش یک محقق اصلی کار گروه را سازماندهی میکند و سؤال اصلی را در اختیار گروه قرار میدهد. سپس، محقق اصلی تمام پاسخها را دریافت میکند، آنها را خلاصه میکند و خلاصهها را به همه افراد گروه برای دریافت واکنشها، پاسخها و یا سؤالات آنها برمیگرداند. اعضای گروه نظر موافق یا مخالف خود را درباره خلاصهها اعلام میکنند. زمانی که به نظر رسید توافق اعضای گروه در حال حاصل شدن است، محقق اصلی آن را مطرح میکند و نظر دیگران را در مورد آن جویا میشود. اگر اعضا نظر موافق نداشتند، نظرات مخالف ثبت و بررسی میشوند. به همین ترتیب، کار تا جایی دنبال میشود که توافق اعضای گروه حاصل شود (فاسیونه، 2011).
با توجه به فرآیند روش تحقیق دلفی انجمن فلسفی امریکـا در سـال 1987 پیتـر فاسیـونه،
فیلسوف و نویسنده برجسته در زمینه تفکر انتقادی، را به عنوان ریاست پروژه تحقیقاتی خود به
کار گماشت. فاسیونه گروهی متشکل از 46 نظریهپرداز متخصص در چندین رشته تحصیلی دانشگاهی را در کانادا و امریکا گرد هم آورد و پروژه در سال 1988 آغاز شد. سؤالی که فاسیونه مطرح کرد این بود که تفکر انتقادی در سطح دانشگاه چگونه باید تعریف شود تا افرادی که در این سطح تدریس میکنند بدانند چه مهارتها و چه گرایشهایی را در دانشجویان پرورش دهند. نتیجه فعالیتهای این گروه بعد از 6 دوره بحث و تبادل نظر تدوین توافقی مهم در مورد مفهوم تفکر انتقادی به قصد هدایت برنامههای درسی، آموزشی و سنجش دانشگاهی بود. این توافق در سال 1990 مورد تصدیق و تأیید انجمن فلسفی امریکا قرار گرفت و گزارش دلفی[14] نامیده شد (انجمن فلسفی امریکا، 1990؛ فاسیونه، 2011). این توافق در بیانیهای تحت عنوان «تفکر انتقادی: بیانیه اتفاق نظر متخصصان در مورد اهداف سنجش و آموزش تربیتی[15]» به صورت زیر منتشر گشت:
«... ما تفکر انتقادی را قضاوت خودتنظیم هدفمندی میدانیم که حاصل تعبیر و تفسیر، تجزیه و تحلیل، ارزیابی و استنباط [یا نتیجهگیری] علاوه بر توضیح ملاحظات مستند، مفهومی، روششناختی، معیارشناختی یا بافتی است که قضاوت بر اساس آنها صورت میگیرد. متفکر نقاد ایدهآل عادتاً فردی کنجکاو، مطلع و آگاه، به دنبال دلیل، نسبت به عقاید نو یا متفاوت گشودهذهن، انعطافپذیر، در ارزیابی بیطرف، در مواجهه با سوگیریهای شخصی با خود روراست و صادق، در قضاوت محتاط، مایل به تجدید نظر، درباره موضوعات دارای نظر روشن و خالی از ابهام، در برخورد با مسایل پیچیده قاعدهمند، در جست و جوی اطلاعات مرتبط پیگیر و سختکوش، در انتخاب معیارها منطقی و معقول، در کندو کاو و بررسی متمرکز و به دنبال نتیجهگیریهایی است که تا جایی که موضوع و شرایط امکان میدهند، دقیق هستند. بنابراین، پرورش متفکر نقاد خوب به معنای کار در جهت این ایدهآل است. این کار رشد مهارتهای تفکر انتقادی را با پرورش این گرایشها تلفیق میکند که همواره به بینشهای سودمند میانجامد و پایه و اساس یک جامعه منطقی و دمکرات است» (انجمن فلسفی امریکا، 1990؛ ص. 2).
به این ترتیب، تعریف مورد تأیید انجمن فلسفی امریکا رهنمودهای مهمی در مورد اینکه تفکر انتقادی چه هست و چه نیست فراهم آورد. این بیانیه بیان میکند تفکر انتقادی تنها شامل مهارتهای شناختی نیست. بلکه، مؤلفهای گرایشی نیز در آن وجود دارد (انجمن فلسفی امریکا، 1990). در ادامه، مؤلفههای تفکر انتقادی بر مبنای تعریف انجمن فلسفی امریکا مورد مطالعه و بررسی قرار خواهند گرفت.
2-1-1-1-1- مؤلفههای تفکر انتقادی
بنا به تعریف انجمن فلسفی امریکا تفکر انتقادی شامل دو مؤلفه مهارتهای شناختی و فراشناختی و گرایشهای عاطفی[16] است (انجمـن فلسفـی امریکا، 1990). نه تنها یک متفکـر نقـاد نیازمند برخورداری از مهارتهای شناختی و فراشناختی است، بلکه باید به استفاده از این مهارتها تمایل و گرایش داشته باشد. ادامه بحث، به این مؤلفهها به طور جداگانه میپردازد.
2-1-1-1-1-1- مؤلفه مهارتی تفکر انتقادی
همانگونه که در بیانیه توافقی هیأت متخصصـان پروژه دلفی آمده است، این متخصصان مهارتهای اساسی تفکر انتقادی را مهارتهای تعبیر و تفسیر، تجزیه و تحلیل، ارزیابی، استنباط یا نتیجهگیری، توضیحدهی و خودتنظیمی میدانند. در این بیانیه مهارت تعبیر و تفسیر به صورت «درک و بیان معنا یا اهمیت انواع گستردهای از تجربیات، موقعیتها، اطلاعات، رویدادها، قضاوتها، آداب و رسوم، عقاید، قوانین، روشها یا معیارها» (ص. 6) تعریف میشود. منظور از مهارت تجزیه و تحلیل «شناسایی روابط استنباطی که به نظر میرسند بین گفتهها، سؤالات، مفاهیم، توصیفات یا اشکال دیگر بازنماییها[17] - به قصد بیان عقاید، قضاوتها، تجربیات، دلایل، اطلاعات و باورها- وجود دارند و یا واقعاً وجود دارند» (ص. 7) است. مهارت ارزیابی به «ارزیابی اعتبار گفتهها یا بازنماییهای دیگری که توصیفی از ادراک، تجربه، موقعیت، قضاوت، عقاید یا باورهای فرد هستند و ارزیابی قدرت منطقی روابط استنباطیای که بین گفتهها، توصیفات، سؤالات یا دیگر اشکال بازنمایی به نظر میرسند» (ص. 8) برمیگردد. منظور از مهارت استنباط یا نتیجهگیری «شناسایی و به دست آوردن عناصر مورد نیاز برای بیرون کشیدن نتیجهگیریهای خرمندانه؛ شکل دادن به حدسیات و فرضیات؛ در نظر گرفتن اطلاعات مرتبط و بیرون کشیدن پیامدهای ناشی از اطلاعات، گفتهها، اصول، شواهد و مدارک، قضاوتها، عقاید، باورها، مفاهیم، توصیفات، سؤالات یا دیگر اشکال بازنمایی» (ص. 9) است. مهارت توضیح به صورت «بیان نتایج استدلال فرد؛ دلیل آوردن برای آن استدلال با توجه به ملاحظات مربوط به شواهد و مدارک، ملاحظات مفهومی، روششناختی، معیارشناختی و بافتشناختی که نتیجهگیریهای فرد بر مبنای آنها قرار دارند؛ مطرح کردن استدلال به شکل بحث و تبادلنظرهای متقاعدهکننده» (ص. 10) تعریف میشود و در آخر، منظور از مهارت خودتنظیمی«خودآگاهی نسبت به بازبینی فعالیتهای شناختی خود، عناصر مورد استفاده در آن فعالیتها و نتایج بیرون کشیده شده به خصوص از طریق به کارگیری مهارتهای تجزیه و تحلیل و ارزیابی در مورد قضاوتهای استنباطی خود با زیر سؤال بردن، تأیید کردن، اعتباریابی کردن یا تصحیح کردن دلایل یا نتیجهگیریهای خود» (انجمن فلسفی امریکا، 1990، ص. 10) است. هر کدام از این مهارتها خود از خرده مهارتهایی تشکیل شدهاند که جدول 2-1 آنها را نشان میدهد.
[1] . Elder
[2] . Bartell
[3] . How We Think
[4] . mental diffficulty
[5] . attitude
[6] . Fisher
[7] . Garside
[8] . Dressel
[9] . Mayhew
[10] . A Concept of Critical Thinking
[11] . reflective scepticism
[12] . Meyers
[13] . Scriven
[14] . Delphi report
[15] . Critical thinking: A statement of expert consensus for purposes of educational assessment and instruction
[16] . affective disposition
[17] . representations
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 83 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 52 |
«درمورد تحول و دگرگونی، دیدگاههای بسیار زیادی از دانشمندان علوم اجتماعی مطرح گردیده است. همچنین هر کدام تعریفی از تحول اجتماعی ارائه نموده اند، لکن آنچه مسلم است و اکثر قریب به اتفاق دانشمندان علوم اجتماعی همنظر هستند که هر تحولی دارای یک ماهیتی است، یعنی تحول ممکن است فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و غیره باشد. مثلاً تحول می تواند در سطح خرد یا در سطح کلان و یا به طور نسبی در سطح متوسط صورت پذیرد، در واقع قلمرو تحول در اینجا مد نظر است. مسأله بعدی مدت زمان تحول است مثلاً هر نهضتی نقطه آغازین و یا نقطه عطف دارد، مسأله بعد جهت تحول است؛ باید دید این تحول خطی یا دورانی است. البته طبق نظر علما، تغییر اجتماعی از تغییر فرهنگی تجزیه داده شده است گرچه بسیار به هم نزدیک هستند.»
همانطور که کروبر و تالکوت پارسونز، ذکر کرده اند، جامعه و فرهنگ هر نظام مستقل هستند. به نظر آنان این دو در مفهوم جدا هستند چراکه از لحاظ تحلیلی دارای یک سری عناصر مربوط به خود هستند، عناصری که روابط الگوهای فرهنگی را می سازند و با روابطی که در الگوهای اجتماعی وجود دارند، متفاوت است. همینطور که با کینزلی دیویس موافقم که معتقد بود، تغییر اجتماعی تنها بخشی از مقوله تغییر فرهنگی است، وی می گوید : «تغییرات در هر بخش از فرهنگ مانند هنر، علم، تکنولوژی، فلسفه و غیره و مانند هر تغییر در اشکال و نقش های سازمان های اجتماعی حادث می شود» (واگو، 1374، 163).
به جرأت می توان گفت در هیچ زمانی در طول تاریخ به اندازه امروز به تغییرات اجتماعی توجه نشده است و این گرایش های نظری و تجربی به آن با استراتژی ها و تاکتیک های آن همراه بوده است. در بسیاری از حوزه های زندگی اجتماعی که تغییر ایجاد نمی شود یا به کندی صورت می گیرد، اما همیشه عواملی که موجب ایجاد سرعت تغییر می شود وجود دارد. نیاز به تغییر و تحول اجتماعی از منابع مختلفی ناشی می شود و توجه زیادی به ایجاد، هدایت، جهت دار کردن و اداره تغییر امروزه به چشم می خورد.
باوجود آنکه مطالعه تغییر اجتماعی از ابتدای پیدایش جامعه شناسی مورد توجه جامعه شناسان بوده است، ولی هنوز نظریه عامی در این مورد وجود ندارد. منظور از تئوری عام نظریه ای است که ضمن تشریح ابعاد شش گانه تعریف تغییر اجتماعی قادر به تشریح موارد زیر باشد:
«اگوست کنت برای اولین بار جامعه شناسی را به دو بخش عمده تقسیم می کند:
1- جامعه شناسی استاتیک
2- جامعه شناسی دینامیک
موضوع مورد مطالعه جامعه شناسی استاتیک، نظم حاکم در جامعه است یعنی شیوه ای که براساس آن افراد یک جامعه در بین خود نوعی تفاهم به وجود می آورند که در حقیقت ضامن وجود و ادامه حیات و عملکرد آن جامعه است، برعکس موضوع جامعه شناسی دینامیک پیشرفت و توسعه است یعنی مطالعه تکامل جامعه از ورای تاریخ بشریت و در واقع براساس همین نظریه است که آگوست کنت قانون حالات سه گانه خود را ارائه داده است. تئوری کنت در قالب تئوری تکامل که از دیرباز توسط کنت، مورگان و اسپنسر مطرح شده است و در دوران معاصر افرادی مثل گرهارد و جین لنسکی آن را پی می گیرند جای گرفته است، بر این اساس است که تمامی جوامع در تمامی جنبه های زندگی اجتماعی از مراحل خاص رشد و پیشرفت گذر می کنند و خصوصیت تمام این مراحل حرکت از ساده و ناقص به پیچیده و کامل است. »
از میان دیگر جامعه شناسان می توان مارکس و انگلس را نیز صاحب نظریه جامعه شناسی تغییر دانست. آنها اعتقاد داشتند که ریشه تحولات جامعه کاپیتالیستی در تشدید مبارزه بین صاحب ابزار تولید و طبقه کارگر است که سبب از بین رفتن طبقه کاپیتالیستی و به وجود آمدن جامعه کمونیستی می شود. کسانی که به مارکس علاقه داشتند معمولاً محققانی بودند که علاقه مند به تجزیه و تحلیل تغییر اجتماعی بوده اند. ریشه این همه توجه به جامعه شناسی مارکس در واقع باید در علاقه مندی و کوشش جدید در زمینه مطالعات جامعه شناسی از دید تاریخی جستجو کرد ولی در همین زمان جامعه شناسی مارکس در عده زیادی از جامعه شناسان تمایل جدیدی را در جهت مطالعه مشکلات و مسائل تئوریک و تجربی که مربوط به تحولات اجتماعی جامعه می شوند چون مبارزه طبقاتی، جنبش های انقلابی، تغییرات ساخت جامعه و ... به وجود آورد.
عده ای معتقدند که کارکردگراها به تغییرات اجتماعی چندان توجهی ندارند. اما نبایستی تصور کرد که فونکسیونالیزم از هر نوع مطالعه ای درباره تغییر اجتماعی دست کشیده است زیرا در همین دوره محققان بیشماری تحلیل های بسیار جالبی یا در ارتباط با بعضی عوامل یا درباره چگونگی تغییر اجتماعی بعمل آورده اند حتی کینگزلی دیویس در این زمینه تائید می نماید که در برخی از عالی ترین تحلیل های تغییر اجتماعی از آثار محققانی است که به عنوان فونکسیونالیزم شهرت یافته اند مثلاً کروبر درباره تغییرات ناشی از رشد اختراعات، تکنیک ها، آگاهی ها در رابطه با نوآوری در جوامع باستانی و پیشرفته و مرتن به تحلیل نقش عوامل مختلف اجتماعی – فرهنگی در تحول آگاهی های علمی و تکنولوژیک پرداخته است (مور، 1381).
دورکیم نیز از جامعه شناسانی است که بیش از کسان دیگر عامل جمعیت را در دگرگونی اجتماعی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. افزایش زیاد جمعیت به نوعی تقسیم کار منجر شد و به دلیل تقسیم کار است که جامعه سنتی مبتنی بر انسجام مکانیکی به جامعه صنعتی مبتنی بر همبستگی ارگانیکی تبدیل گردید. از طرفی تراکم جمعیت سبب به وجود آمدن تراکم اخلاقی گردیده و به این صورت که انسانها با نزدیک شدن به یکدیگر روابط شان تنوع یافته و تشدید می گردد. از طرفی افزایش جمعیت سبب به وجود آمدن تمدن می شود به این صورت که هرچه کنش متقابل آنها بیشتر باشد و هرچه این کنشها سریعتر و قوی تر عمل نماید زندگی اجتماعی پر هیجان تر و پیچیده تر خواهدبود. تراکم اخلاقی به عنوان موتور یا نیروی محرکه توسعه جوامع و منشاء تمدن در واقع حاصل تشدید، تعدد کنش های متقابل و در نتیجه تأثیر متقابل افراد به یکدیگر است. بنابراین رشد و تراکم جمعیتی در چنین زمانی باعث پیشرفت تقسیم کار و تراکم اخلاقی می گردد (روشه، 1370).
«ابن خلدون برای دگرگونی مسیرهای مختلفی را ترسیم کرده است.» «وی در وهله اول احساس
می کرد که در روش های موجود تاریخ نگار کاملاً نارسا هستند. او دید که ثبت رویدادها از پی هم در بهترین حالت تنها یک وظیفه مقدماتی بر این مورخ است. آنچه لازم است تعیین و توزیع الگوهای تغییر است» (اچ لاور،1374 ،23).
ابن خلدون عوامل متعددی را در تحولات موثر می داند. وی 6 اصل جامعه شناسی را به شرح زیر مطرح می کند:
1- پدیده های اجتماعی از الگوهای قانونمند پیروی می کنند. این الگوها به سختی الگوهای موجود در جهان فیزیکی نیستند ولی آنقدر نظم و ترتیب دارند که قابل تشخیص و توصیف باشند.
2- قوانین در سطح جامعه عمل می کنند، اگرچه فرد را نمی توان تنها یک مهره از نیروهای عظیم تاریخ به حساب آورد، اما در عین حال باید دانست که او از محدودیتهایی که قوانین اجتماعی بر رفتار را وضع کرده اند قادر به گریز نیست.
3- قوانین فرایند اجتماعی را باید از طریق جمع آوری اطلاعات و مشاهده روابط بین متغیرها کشف کرد.
4- در جوامعی که ساخت یکسان دارند قوانین اجتماعی مشابهی یافت می شود.
5- دگرگونی اجتماعی از ویژگی های جوامع هستند.
6- قوانین مربوط به دگرگونی ماهیتاً قوانینی جامعه شناسانه است نه زیست شناختی یا فیزیکی (همان، 24-26).
«سوروکین نیز مانند ابن خلدون به نظریه دوری تحول معتقد است. وی معتقد است که در تاریخ الگوی که نشاندهنده فرایند خطی یا مستقیم باشد پیدا نمی شود. ولی فرایند دوری را در الگوهای فرهنگی می توان دید.» سوروکین به جنبه های کیفی و کمی فرهنگی توجه داشت و تحول فرهنگی را از وضعیتی به وضعیتی دیگر از روشهای کمی و کیفی مورد بررسی قرار می داد. در ادامه سوروکین همچنین می گوید : «غرض ارزشمند کمی در وهله اول ازدیاد عددی وسایل انتقال یا عوامل انسانی و یا هر دو امر می باشد.
به طور مثال نظام حقوقی ممکن است از طریق افزایش تعداد دادگاهها، حقوق دانان و موضوعات حقوقی همراه با افزایش تعداد قوانین گسترش یابد. رشد کیفی از طرف دیگر شامل نوعی بهبود در نظام معانی، وسایل انتقال و عوامل انسانی آن و یا هر سه جزء است. به نظر می رسد که رشد کیفی در سطح اجتماع برای سوروکین چیزی نظیر تحقیق خود در سطح فردی می باشد» (همان، 36).
سوروکین بین رشد کیفی و کمی رابطه مستقل را هم و یا حتی معکوس را ممکن می داند. وی افول فرهنگی را هم مانند رشد فرهنگی دارای ابعاد کیفی و کمی می داند. سوروکین در نظام هایی که از انسجام بسیار بالا برخوردار هستند، معتقد است که درصورت دگرگونی تمام بخشها همزمان تغییر می کنند و اگر این انسجام شدید نباشد در بعضی از خرده نظام های آن نظام و مجموعه بزرگ رخ می دهد. در حالیکه در سایر بخش ها و نظام ها تأثیر نمی گذارد.
بحث ما اگرچه تنها نگاهی گذرا به ظرفیت های اندیشه بغرنج سوروکین بود، اما از آن می توان چنین نتیجه گرفت که او به تغییر دوری اعتقاد دارد و می گوید تاریخ نوسانی است بین سه ابر نظام اجتماعی، فرهنگی و سیاسی (همان، 38).
«یکی دیگر از نظریات مهم در باب تحولات اجتماعی را می توان در دیدگاه تکامل گرایان جست که تکامل جوامع و گذار از دوره ای به دوره دیگر، براساس الگویی پیروی می کند.» نظریه پردازان کلاسیک این اعتقاد را داشتند که جوامع بر سیر تکاملی خود از مرحله ای به مرحله دیگر گذر می کنند و مرحله تاریخی در قیاس با مرحله ماقبل خود مرحله ای کامل تر و پیشرفته تر ارزیابی می گردید. انسان شناسان معاصر در احیای نظریه تکامل بر فرهنگ و تکنولوژی تأکید دارند تا نشان دهند چگونه تغییرات تکاملی در جامعه اتفاق می افتد. آنها سعی دارند تا منبع اصلی تغییر جوامع را به نحوه معیشت آنها تبیین کنند و ربط دهند (واگو، 1989، 115).
به نظر ویلبرت مور علاقه به تکامل اجتماعی به دو شکل عمده تجلی پیدا کرده است: شکل اول را می توان در کار استوارد دید که تلاش می کند تنوع تکاملی اجتماعی را به کمک مقوله تکامل چندخطی درک کند و شکل دوم را در کار کسانی مانند وایت و سالینز باید دید که معتقدند نظریه تکامل اجتماعی را باید در سطح بسیار عام دید. لیکن نباید بر این نکته اصرار داشت که تمام تفاوت های ساختاری و فرایندهای پویا در این نظریه گنجانده شود یا از آن مشتق شود (مور، 1381، 164).
«تحلیل تغییر اجتماعی در قالب الگوی اشاعه تلاش می کند که نگاه خطی دیدگاه تطورگرایانه به تاریخ را رد نماید و بر مطالعه پدیده های فرهنگی در قالب و کانون های جغرافیایی خاص متمرکز گردد.» در این الگو تغییرات اجتماعی و فرهنگی اقتباس و امانت گرفتن عناصر فرهنگی از یک نقطه جغرافیایی و بسط و گسترش آن در نقطه دیگر مورد تحلیل قرار می گیرند. انسان شناسان معتقدند که اشاعه در جوامع پیچیده امروزی نیز وجود دارد. بسیاری از عناصر فرهنگی که توسط گروه های متخصص ایجاد شده به وسیله گروه های دیگر اخذ شده است (واگو، 1989، 116).
دلالت بر اخذ ویژگی های مادی و غیر مادی از جامعه و فرهنگ دیگر دارد به عبارت دیگر
فرهنگ پذیری به آن دگرگونی فرهنگی اطلاق می شود که بر اثر تماس های گسترده و مستقیم میان دو یا چند گروهی رخ می دهد که بیش از این تماس، گروه های مستقلی بوده اند (بیتز و پلاک، 1375، 722).
«شهری شدن فرایندی است که به واسطه آن نسبت جمعیت شهرنشین همراه با افزایش و گسترش شبکه های ارتباطی فعالیت اقتصادی، سازمان های سیاسی و اداری در مناطق شهری افزایش می یابد.» شهری شدن فرایندی تاریخی است که قدمت طولانی دارد و همراه است با تغییراتی در مقیاس های خرد، میانی و کلان. تغییرات و پیامدهایی که نه تنها در تمامی طول فرایند شهری شدن از شکل و ماهیت همگون و یکسانی برخوردار نیستند بلکه این تغییرات و پیامدها در مناطق مختلف نیز تفاوت محسوس را از خود نشان داده اند. به نظر کومار شهرنشینی نمی تواند صرفاً با آمار رشد شهری شناخته شود (کومار، 1381).
«فرایند صنعتی شدن تغییرات عمده ای را در نهاد خانواده از لحاظ ساختاری، کارکردی و روابط درونی خانواده و نیز چگونگی شکل گیری این نهاد به وجود آورده است.» از حیث ساختاری صنعتی شدن خانواده گسترده به خانواده هسته ای تبدیل نمود. خانواده در دنیای غیر صنعتی یک موسسه و بنگاه جمعی است. همه اعضایش خود را جزئی از آن مجموعه می دانند و نتیجه همکاری مشترکشان را در ذخیره مشترک می ریزند، خدمتکاران و اعضای دیگر غیر خانواده مانند شاگردان به عنوان اعضای خانواده پذیرفته می شوند و این گونه با آنها رفتار می شود. هیچگونه روابط شخصی الزامی به جز آنها که خانواده تشخیص می دهد وجود ندارد، خانواده و اعضا مدل کوچکی از جامعه اند. کار ویژه اقتصادی خانواده را بر هم می زند و آن را به واحد مصرف و اجتماعی شدن تقلیل می دهد. تولید از خانواده به کارخانه منتقل می شود.
«یکی از انواع دسته بندی تغییر می تواند دوره زمانی تغییر باشد. بر اساس تعریف دوره زمانی تغییر بلندمدت زمانی است که تغییر بعد از پذیرفته شدن و بدون از دست دادن کارکرد خود باقی می ماند. تغییرات اجتماعی بلندمدت بیشتر از بعد تاریخی دیده می شوند و می توانند عواملی مثل بیابان نشینی، عصر کارگران ماهر و ... در بر گیرد. اما تغییرات اجتماعی زودگذر تغییراتی هستند که دوره زمانی آنها عموماً زیر 50 سال است» و می تواند یکی از انواع زیر باشد:
مرتن در کتاب ساخت اجتماعی و بی هنجاری، به بررسی رفتار فردی می پندارند و تا حدود زیادی نیز چنین است. لیکن هدف کلی او القاء یک نوع شناسی از شیوه های رفتار است (توسلی، 1387، 224) . «او در این کتاب کار خود را با توصیفی از خود ساخت های اجتماعی و اینکه آن ساختها چه کاری انجام میدهند، شروع می کند. وی تبیین مسأله انحراف را براساس فرضیه های فردگرایانه و روان شناختی نیز مربوط می داند. او می خواهد ثابت کند که ساخت اجتماعی تنوعی از شیوه های کنش (شیوه انطباق) را در اختیار اشخاص قرار می دهد و نیز اینکه این شرایط ساختی است که علت ریشه ای انحراف اجتماعی است. او به نفس انحرافات یا جنایات علاقه مند نیست بلکه به ریشه های ساختی اجتماعی گرایش افراد به راه های نامطلوب کنش علاقه مند است. در حقیقت با شرایطی که او توصیف می کند، انحراف عملاً رفتاری هنجاری است. اشخاص منحرف نه عجیب و غریب اند و نه نقص روان شناختی دارند. آنها کاری را انجام
می دهند که در شرایط خاص از آنها انتظار می رود.»
دسته بندی | علوم انسانی |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 55 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 25 |
پاورپوینت اینترنت ماهواره ای
پاورپوینت اینترنت ماهواره ای در 25 اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
اینترنت ماهواره ای پرسرعت چگونه است ؟
- جعبه ابزار یوتلست برای دریافت چند رسانه ای را تجربه کنید.
2- شما توانایی تجربه جعبه ابزار یوتلست برای دریافت چند رسانه ای را خواهید داشت. به این خاطر شما احتیاج به نصب چند سخت افزار و نرم افزار ساده دارید . نحوه نصب کردن در زیر به طور کامل توضیح داده شده است.
در درجه اول به یک کامپیوتر PC که میتواند از نوع دسک تاپ یا نوت بوک باشد که به سیستم عامل 98 یا بالاتر، نوع پروسسور می تواندAMD آتلون 400 مگاهرتز یا پنتیوم 400 گیگا هرتز باشد. برای RAM ، 128 مگا بایت توصیه می شود.فضاهای هارد دیسک باید حداقل 40 مگابایت بزای نصب و 1 گیگا بایت جهت داون لودهای شما وجود داشته باشد.
دسته بندی | کامپیوتر و IT |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 177 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 29 |
پاورپوینت انواع حافظه در ۲۹ اسلاید زیبا و قابل ویرایش با فرمت pptx
انواع حافظه
· RAM
· ROM
· Cache
· Dynamic RAM
· Static RAM
· Flash Memory
· Virtual Memory
· Video Memory
· BIOS