دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 76 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 36 |
توسعه اقتصادی از عمده ترین اهداف اقتصادی کشورهای در حال توسعه است. در این راستا سیاست های مالی نیز از طریق تاثیر بر تخصیص عوامل تولید، توزیع درآمد و ثروت، بهبود بازدهی نیروی کار و در نهایت تامین مالی سیاست های توسعه اقتصادی به تحقق این هدف کمک می کند. سیاست های مالیاتی نیز بخش مهمی از سیاست های مالی است که در چارچوب نظام اقتصادی کشور قرار دارد و بصورت هماهنگ با سایر سیاست های اقتصادی به کار گرفته می شود. نظام مالیاتی کارا در واقع امکان رشد هماهنگ بخشها و توسعه اقتصادی را به وجود می آورد. به طور کلی شاید سیاست مالیاتی را بتوان سیاستی در جهت افزایش تحرک، پویایی و حرکت جامعه به سمت توسعه تلقی نمود. (1385 کمیجانی و فهیم یحیایی)
درآمد های مالیاتی یکی از منابع مهم بودجه سالانه کشورها محسوب می شود. اگرچه در کشور ما به واسطه وجود درآمدهای نفتی توجه عمده ای به درآمدهای مالیاتی نمی شود. توافق نظری و تئوریک در میان صاحب نظران اقتصادی به روشنی جایگاه اهمیت و نقش مالیات را در بودجه های سالانه نشان می دهد. همچنین تدوین و تنظیم سیاست های مالیاتی مناسب ایفای توزیع درآمد بین دهک های اقتصادی جامعه را میسر می سازد. یکی از فرض های اساسی در ادبیات مدیریت مالی آن است که هر شرکتی با هدف حداکثر ساختن ثروت سهامداران خود فعالیت می کند و به منظور دستیابی به هدف مذکور، مدیریت شرکت باید در تصمیم گیری های خود به عامل بازده توجه داشته باشد. وجود مالیات بر درآمد شرکت ها باعث کاهش عایدات آتی شرکت می گردد. بنابراین یکی از اقداماتی که می تواند در جهت حداکثر ساختن ارزش شرکت و ثروت سهامداران انجام پذیرد، استفاده از راه کارهایی است که از طریق آنها مالیات پرداختنی شرکت کاهش یابد. اجتناب مالیاتی به عنوان راهکار کاهش میزان مالیات تعلق گرفته به سود حاصل از عملکرد واحدهای تجاری تعریف می شود، اما هیچ تعریف علمی پذیرفته شده ای در تحقیقات حسابداری از اجتناب مالیاتی به چشم نمی خورد. تحت این تعریف، اجتناب مالیاتی شامل زنجیره ای از برنامه های استراتژیک و فعالیت های انجام شده ای است که کاملاً قانونی و پیش رونده در اخذ معافیت مالیاتی بوده و منجر به وجود آمدن فضای خاکستری در ارائه اطلاعات و گزارش های مالی و مالیاتی به افراد برون سازمانی می گردد. (هانلون و هیتزمن، 2009)[1]
اصولاً مالیات از ابزار اصلی اداره حکومت می باشد. یعنی دولت و حکومت بدون پدیده مالیات غیر معقول می باشد. از سوی دیگر مالیات در حال حاضر در زندگی روزمره مردم یک امر عادی و لازم تلقی می شود. (1375، حاتمی)
مقوله مالیات از ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باید مورد توجه قرار گیرد و همچنین برخوردهای شفاف و اصولی را می طلبد زیرا مالیات بعنوان یک عنصر اثرگذار در اقتصاد کشورها، تلقی شده که در صورت عدم توجه، موجب بروز مشکلاتی در همان اقتصاد خواهد شد. در خصوص اهمیت مالیات از جنبه های گوناگون اعم از سیاسی و اجتماعی ذکر این نکته کافی است که پیدایش حقوق اساسی و حکومت مشروطه در انگلستان و نیز کسب استقلال آمریکا بدان نسبت داده شده است. (1385 موحد).
مالیات یکی از منابع مهم بودجه ای دولت ها می باشد و تامین هزینه های دولت از محل مالیات منجر به پویایی و رشد اقتصادی می شود. از طرفی هزینه تحمیلی ناشی از مالیات خوشایند سرمایه گذاران و مالکان نمی باشد، چون باعث کاهش بازده و انتقال منابع از مالکان به سوی دولت می شود. لذا واحدهای تجاری برای جلوگیری از کاهش رغبت سرمایه گذاران برای سرمایه گذاری، به اجرای برنامه های اجتناب مالیاتی با هدف تعدیل هزینه های ناشی از مالیات و افزایش ثروت سهامداران روی می آورند. اما چون برنامه های اجتناب مالیاتی همراه با ابهام و پنهان کاری است، احتمال سوء استفاده مدیریت فرصت طلب از ابهام ایجاد شده وجود دارد. بنابرابن سوال این است که آیا اجتناب مالیاتی با شفافیت گزارشگری و ارزش شرکتها رابطه معکوس دارد یا خیر؟
الف) تامین هزینه های دولت به منظور ایجاد زیرساخت های اقتصادی، اجتماعی و عمرانی و... .
ب) تعدیل ثروت در بین دهک های اقتصادی جامعه با اعمال نرخ های مالیاتی
با این روش می توان از شکل گیری شکاف عمیق طبقاتی در جامعه جلوگیری کرد. در واقع از دیدگاه کلان اقتصادی، مالیات یکی از عمده ترین ابزار سیاست های اقتصادی دولت محسوب می شود. (1385 موحد).
امروزه مالیات به عنوان یکی از ابزارهای مهم سیاست اقتصادی محسوب شده و نقش آن در اقتصاد ملی و کلان به عنوان عامل تعیین کننده از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به طوری که درآمدهای مالیاتی یکی از منابع مهم درآمدی دولت هاست. به طور مثال حدود نود درصد از درآمدهای دولت آلمان و استرالیا از طریق درآمدهای مالیاتی تامین می شود. حتی در کشورهایی که از منابع غنی همچون نفت و گاز برخوردار هستند، مالیات از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به طوری که در حال حاضر در ایران حدود سی و پنج درصد از درآمد های دولت را تشکیل می دهد. دولت ها با اتخاذ سیاست های مختلف اقتصادی در زمینه مالیات می توانند سیاست های انقباضی و انبساطی گوناگون را با توجه به شرایط مختلف اقتصادی اتخاذ و از این طریق نسبت به رفع مشکلات اقتصادی از قبیل تورم و رکود اقدام نمایند. (نشریه سامان بهار1389)
از دیدگاه اجتماعی، توسعه بخش مالیات و وابستگی دولت بر درآمدهای مالیاتی، باعث تقویت ساختار دموکراسی می شود و نظارت مردم را بر ارکان حکومت توسعه می بخشد. در جامعه مبتنی بر مالیات، کارایی و اثربخشی در حداکثر خود قرار می گیرد و منابع تولید کمترین اتلاف را دارند. اما با گذشت بیش از هفتاد سال از ایجاد نظام مالیاتی در ایران هنوز این بخش مهم نظام اقتصادی، نتوانسته خود را با نیازهای اقتصادی کشور و تحولات اقتصادی دنیا هماهنگ کند و مطابق با آنها پیش رود. در حالی که درآمدهای مالیاتی نسبت به تولید ناخالص داخلی در فرانسه هفتاد درصد، در کره جنوبی چهل درصد، در آمریکا هفتاد و پنج درصد و در آلمان و انگلیس بالای شصت درصد است. این رقم در ایران به کمتر از هفت درصد تولید داخلی می رسد. ( نشریه سامان بهار1387 ).
مالیات به مثابه یک نوع هزینه اجتماعی است که آحاد یک ملت در راستای بهره وری از امکانات و منابع یک کشور موظفند آنرا پرداخت نمایند تا توانائیهای جایگزینی این امکانات و منابع فراهم شود. مالیات در واقع انتقال بخشی از درآمدهای جامعه به دولت و یا بخشی از سود فعالیتهای اقتصادی است که نصیب دولت میگردد زیرا ابزار و امکانات دست یابی به درآمد و سودها را دولت فراهم ساختهاست. دولتها برای جبران هزینه های خدماتی که به شهروندان انجام می دهند. از طریق وضع مالیاتی اقدام مینمایند والبته هدف از وضع مالیاتی برای اغلب کشورها جبران هزینه نیست زیرا از طریق مالیات نقدینگی دچار تغییرات میشود که بعد از جبران هزینه مهمترین عامل وضع مالیاتی می باشد. مالیات مقدار پول و یا مالى است که شهروندان یک کشور طبق قانون به دولت خود مى پردازند تا در جهت اداره امور کشور تامین کالاها و خدمات عمومى و ضرورى تضمین امنیت و دفاع همگانى و عمران و آبادانى توسط دولت مورد بهرهبردارى قرار بگیرد. مالیات ریشه تاریخى طولانى و عمیقى دارد و عمر آن با پیدایش نخستین حکومتها و سازمانهاى مدیریت اجتماعى همراه مى باشد. تنها نوع و مقدار مالیات و نحوه وصول آن متفاوت بوده است و اصل آن هیچگاه متروک نمى شده است. در برخى از کشورهاى جهان باستان از قبیل کلده و آشور در(بین النهرین) و (آتن)، فرهنگ وصول مالیات از مردم تابع قوانین مدون بوده ولى در بسیارى از نقاط جهان مسئله مالیات از نظر چگونگى وصول واندازه آن تابع اراده دولت مرکزى و یا پادشاه بوده است که در برابر دریافت مقدارى پول و یا کالا در سال، حکومت و فرماندارى مناطق گوناگون را به افراد واگذار مى کرده است. حاکم منطقه نیز که به یک طایفه و قبیله و منطقه و یا شهر و ایالتى منصوب مى شد آن اندازه از پول و کالا جهت دولت مرکزی باافزودن مبالغ هنگفتى براى اداره امور منطقه و خود و ذخیره شخصى بطور سرانه و یا خانوارى از مردمان زیر سلطه خود وصول می کرد و در نپرداختن آن براى پادشاه و حاکم منطقه هیچ عذرى پذیرفته نبود. ازاینرو در عصر حاضر یکى از پایه هاى استوار کشوردارى، ترقى و پیشرفت وارائه خدمات به مردم و در نتیجه دریافت مالیات مى باشد. دریافت مالیات از جامعه در کشورهاى جهان امرى طبیعى و براساس سیاست مالى مى باشد و در برخى از کشورهاى صنعتى جهان 90 تا 98 درصد بودجه عمومى از طریق مالیاتها تامین مى شود و مردم نیز هیچگونه واکنش منفى در برابر آن بروز نمى دهند. برای پرداخت مالیات دو نگرش وجود دارد، نگرش اول روی دو اصل داوطلبانه بودن مالیات و مشروط بودن آن به استفاده افراد از خدمات دولتی می باشد. نگرش دوم به اصول اجباری بودن و بلا شرط بودن آن تاکید می کند. که امروزه نگرش مطرح در حکومت ها جهت اخذ مالیات از مردم، نگرش اجباری و بلاشرط بودن آن می باشد. بدین جهت که با پرداخت مالیات بخش قابل توجهی از ثروت اشخاص به دولت ها انتقال پیدا می کند، فعالیتهایی جهت تعدیل این انتقال منابع از طرف مالکان درخواست و توسط مدیریت واحدهای تجاری به اجرا در می آید. در فرار مالیاتی برای تعدیل هزینه مالیات متعلقه، اقداماتی از طریق فرآیندهای غیر قانونی غیر قابل توجیه به اجرا گذاشته می شود، ولی اجتناب مالیاتی از طریق قوانین و معافیت های مصوب مراکز قانونی، در واحدهای تجاری انجام می شود تا مالیات کمتری پرداخت شود (دسای و دارماپالا 2009). یکی از مصادیق این معافیت ها در ایران، معافیت موضوع ماده 132 ق. م. م می باشد که بر حسب آن، درآمد مشمول مالیات ابرازی ناشی از فعالیت های تولیدی و معدنی در بخش های تعاونی و خصوصی که پروانهی فعالیت آنها از طرف وزارت خانه های ذیربط صادر شده باشد، به میزان هشتاد درصد و به مدت چهار سال و در مناطق کمتر توسعه یافته به میزان صد در صد و به مدت ده سال از مالیات موضوع ماده 105 ق. م. م معاف می باشند.
[1] Hanlon & Hitzman 2009
دسته بندی | کامپیوتر و IT |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 20233 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 20 |
دسته بندی | کامپیوتر و IT |
فرمت فایل | pptx |
حجم فایل | 1804 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 57 |
پاورپوینت ترفندهای فتوشاپ
این مجموعه شامل آموزش کامل فتوشاپ به همراه ترفندهای پرکاربرد این نرم افزار میباشد. این مجموعه در قالب فتوشاپ با مجموع 60 اسلاید با گرافیک زیبا میباشد. همچنین فایل صوتی و فایل word نیز داخل این مجموعه میباشد
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 86 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 48 |
ادبیات تجربی
با وجود اینکه بیش از 7 دهه از عمر سینما در ایران می گذرد، تنها کمی بیش از 10 سال است که انجام تحقیقاتی از منظر جامعه شناختی درباره سینما آغاز شده است. با توجه به موضوع رساله حاضر، از میان پژوهشهای قابل تأمل جامعهشناسی سینما، در ذیل به آن دسته از تحقیقات اشاره میکنم که از زوایای مختلف به بررسی رابطه تحولات اجتماعی و سینما در ایران پرداختهاند.
"مجید حسینی زاد" در رساله دکتری جامعهشناسی دانشگاه تهران، تحت عنوان "تحولات اجتماعی در سینمای ایران"، با استفاده از مدل تحلیلی جامعهشناسی سینمای هواکو به بررسی رابطه تغییرات اجتماعی و شکلگیری ژانرها و موجها در تاریخ سینمای ایران از آغاز تا 1370 میپردازد. روش مطالعه او ترکیب تحلیل محتوا و مطالعه اسنادی فیلمها با توجه به تحولات اجتماعی و سینمایی ایران میباشد. حسینی زاد موج اول سینمای ایران را سینمای باستانی مینامد، که کاملاً در ارتباط با شرایط اجتماعی زمان رضاخان و مطرح کردن ناسیونالیسم ایرانی رضاخانی با تأثیر از نازیهای آلمان است. این سبک از ابتدای دوره پهلوی تا دوره فترت (1316) ادامه یافت که نمونه هایی از فیلمهای این سبک، دختر لر و لیلی و مجنون ساخته سپنتا میباشند. این سبک عمدتاً از نظر شکل به اکسپرسیورئالیسم شوروی و از نظر ماهیت به اکسپرسیونیسم آلمان دوره وایمار نزدیک است (حسینی زاد، 1374: 138).
وی معتقد است که شرایط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی سالهای پس از 1320 و اشغال ایران و به دنبال آن سرخوردگیها و تحقیرهای ناشی از جنگ، ژانری از سینما را پدید آورد که وی آن را سینمای خیالبند و رؤیاپرداز مینامد- سینمایی که در آن حقیقت، رنگ خورده و واژگونه جلوه داده میشود و خصیصه آن تکیه بر آرزوهای سرکوبشده مخاطب است.
پس از کودتای 1332 و حضور فراگیر آمریکاییها و به دنبال آن ورود محصولات سینمای هالیوود به ایران، ژانری از سینما در ایران شکل گرفت که حسینی زاد آن را، به تأسی از هوشنگ کاووسی، «فیلمفارسی» مینامد- یعنی سینمایی که هیچ سنخیتی با واقعیت اجتماعی ندارد. او مؤلفههای فیلمفارسی را اغراق در پرداخت صحنهها، کلیشههای داستانی سینمای هند، جذابیتهای جنسی و تأکید بر سائقهای فیزیولوژیکی و جنسی برمیشمارد.
به باور حسینی زاد سینمای ایران پس از 1338 هویتی برای خود یافت و تا سال 1348، زن به عنوان عنصری جنسی در سینما جا افتاد. فیلمهای این دوره، تجاری و اکثراً تقلیدی از فیلمهای اروپایی و هندی بود. به تبع کپیبرداری از سینمای غرب، موقعیت زن نیز تقلید شد و به موقعیت زن در سینمای غرب نزدیکتر گشت. به غیر از معدود فیلمهای نسبتاً پرمایه در این دوره، بقیه فیلمها تماماً تجاری هستند و زن نیز در آنها بر اساس قواعد تجارت و فروش به کار گرفته میشود (حسینی زاد، 1374: 186).
وی در جای دیگری اشاره میکند که پس از انقلاب و بعد از جنگ، سه گرایش در فیلمسازی به وجود آمد که نتایج طبیعی تحولات درونی اجتماع هستند. این سه گرایش عبارتند از: سینمای آرمانگرا که قهرمانی آرمانگرا در عصر سازندگی را دنبال میکند؛ سینمای واقعگرای شبیه به سینمای نئورئالیستی ایتالیا که به نقد جامعه میپردازد و نمونههای بارز آن آبادانیها و عروسی خوبان میباشد و حضور قدرتمند زنان فیلمساز پس از انقلاب نیز در این حیطه است؛ و سینمای تجاری به شکل غربی آن، که نمونه بارز آن فیلم عروس است که همان فیلمفارسی قبل از انقلاب است.
یکی از نقاط قوت این رساله، یکی این است که نویسنده، ضمن بررسی گسترده تاریخ سینمای ایران، برای اولین بار نوعی ژانربندی و تقسیمبندی فیلمها بر اساس سبک را ارایه میدهد. دیگر اینکه این رساله پژوهشی است پویا و تحلیلی- توصیفی که تغییرات ساختاری در ایجاد ژانر را بررسی می کند. اما شایان ذکر است که چارچوب نظری استفادهشده- نظریه جامعه شناسی سینمای هواکو- بیانی کلی دارد و نمیتوان آنرا یک چارچوب نظری محدود خواند، و نویسنده نیز در رسیدن به نتایجی که در رساله خود به آنها اشاره کرده است، چیز زیادی مدیون نظریه هواکو نیست.
"پرویز اجلالی" در رساله دکتری جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی (واحد علوم و تحقیقات) در سال 1374 تحت عنوان "جامعهشناسی فیلمهای عامهپسند ایرانی: بازتاب دگرگونی جامعه در فیلمهای سینمایی در ایران (1357-1309)"، به تشریح و توصیف نهاد فیلمسازی در ایران و تحلیل محتوای فیلمهای به نمایش درآمده با مضامین عامهپسند و تجاری پرداخته است.
هدف نویسنده، مشاهده و ارزیابی فرایندهای مدرنیزاسیون با استفاده از تغییرات محتوای فیلمها بوده است؛ یعنی مشاهده رابطه محتوای فیلمها با واقعیات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه روزگارشان- که این هدف با استفاده از نظریه ساختگرایی گلدمن دنبال شده است.
نویسنده در پایان نتیجه میگیرد که فیلمهای عامهپسند ایرانی در آن سالها، با وجود سطحی بودن و ابتذالشان، ناخودآگاه یا خودآگاه برخی خصوصیات پایدار و کهن فرهنگ ملی ما را منعکس کردهاند؛ مثلاً تصورات فرهنگی سنتی موجود در جامعه در مورد زنان، حکومت، قانون و خانواده در فیلمها مشاهده میشود. علاوه بر این، نمونههایی از دگرگون شدن نگرشهای مردم نسبت به مدرنیزاسیون نیز در فیلمها دیده میشود. البته در برخی دورهها که آهنگ رشد اقتصادی ملایمتر و مشکلات و بحرانهای اجتماعی کمتر بوده است، مثل دهه 1330، فرایند مدرنیزاسیون فرهنگ با شتاب بیشتری به وقوع میپیوندد.
یکی دیگر از نتایج این رساله این است که، سینمای عامهپسند ایران تا اواخر دهه 40، با وجود عدم صراحت سیاسی غالباً دارای نگرشی محافظهکار بود که از نظام طبقاتی، فرهنگی و سیاسی موجود دفاع میکرد و تلویحاً در خدمت حفظ و استمرار آن بود. نگرش محافظهکارانه فیلمفارسیهای اواخر دهه 40، با پیدایش موج قیصر (1348) و مضمون انتقام عصیانگرانه فردی، دگرگون شد و گروهی از فیلمهای عامهپسند، ناخودآگاه نگرشی معترض و رادیکال نسبت به جامعه پیدا کردند.
از دهه 1350 به بعد، فیلمها عمدتاً بیانگر بحرانهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگیای بود که طبقات متوسط شهری و گاه طبقات پایین با آنها روبرو بودند. بالاخره، در طول دهه 1350، با وجود عدم حساسیتی که عموماً در فیلمهای ایرانی به طور عام نسبت به تحولات فکری و سیاسی جامعه وجود داشت، میتوان به طور ضعیف در برخی فیلمها نشانههایی از گرایشهای فرهنگی و سیاسیای را مشاهده کرد که زمینه ساز انقلاب شد.
این رساله، از این حیث که به مطالعه تاریخی جامعی درباره سینمای ایران پرداخته شاخص و متمایز است. ولی اگر باریکبینانه بنگریم محقق در بحث روشی، استفاده مناسبی از تحلیل محتوا نکرده است. نکته جالب توجه دیگر در این رساله، نتیجهگیری نویسنده درباره سینمای ایران است. از نظر او، اگرچه سینمای ایران از بسیاری لحاظ قابل انتقاد است، اما باز هم گوشههایی از خصایل ایرانیان در آن به چشم میخورد و بنابراین به لحاظ اجتماعی قابل تأمل است. این نتیجهگیری نویسنده، ادعایی است در مخالفت با جریانی قوی و معروف از منتقدان سینمای ایران، که این سینما را کاملاً دور از واقعیتهای اجتماعی جامعه ایران میدانند.
فرامرز رفیعپور در تحقیقی تحت عنوان "وسایل ارتباط جمعی و تغییر ارزشهای اجتماعی" در سال 1378، به بررسی پر فروشترین فیلمهای سالهای 1360، 1365، 1370، و 1372 پرداخته است که به ترتیب عبارتند از: برزخیها، بایکوت، عروس و هنرپیشه.
محقق با کاربست روش تحلیل محتوای کمی، ارزشهای اجتماعی (ارزشهای مذهبی، مصرفگرایی، مادیگرایی، برابری اجتماعی) را در فیلمها اندازهگیری و نمرهگذاری کرده و نتیجه میگیرد که یک فرایند تغییر ارزشها اتفاق افتاده است و جامعه به سمت ارزشهای مادی- ثروت، نابرابری، سودجویی و مصرفگرایی- به عنوان ارزشهای مثبت گرایش داشته و از ارزشهای ملی، مذهبی و انقلابی موجود در پر فروشترین فیلم سال 1360، یعنی برزخیها، دور شده است.
"علی رجب زاده" در پایاننامه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد (دانشکده هنر و معماری) تحت عنوان "رئالیزم اجتماعی در سینمای ایران و نقش آن در افکار عمومی (1375-1365)"، که در سال 1378 انجام شده، به بررسی زمینههای اجتماعی شکلگیری واقعگرایی در سینمای دهه 70 و اواسط دهه 80 در ایران پرداخته است. نویسنده با استفاده از تحلیل محتوای فیلمهای این دوره، معتقد است که نوعی رئالیسم اجتماعی در سینمای ایران اتفاق افتاده که هدفش توجه به اوضاع جامعه معاصر خود است. وی بر این باور است که بعد از جنگ، سینما با بهرهگیری از مؤلفهها و عناصر مستند، به ساختاری واقعی دست یافته است. این ساختار واقعی، شباهت زیادی بین سینمای نئورئالیستی ایتالیای بعد از جنگ جهانی دوم با سینمای بعد از جنگ ایران به وجود آورده است. وی یکی از دلایل درخشش سینمای ایران در محافل جهانی و دریافت جوایز بین المللی را همین گرایش سینمای ایران به کشف و جستجوی وقایع اجتماعی و واقعگرایی میداند.
نویسنده در خاتمه عواملی را بر میشمرد که سینمای ایران را محدود کردهاند و مانع از آن میشوند که این سینما مفسر اجتماع و منتقد جامعه باشد:
- بخش عظیمی از بدنه سینمای ایران محافظهکارانه عمل میکند و پرداختن به مناسبات و روابط اجتماعی را وظیفه خود نمیداند.
- این تصور وجود دارد که سینما صرفاً رسانهای سرگرمکننده است و باید به موضوعاتی بپردازد که بتواند چنین کارکردی در جامعه داشته باشد.
- اعمال ممیزی بر فیلمنامهها، تعویض و بازسازی برخی صحنهها، ممنوعیت نمایش برخی فیلمها.
- عدم طرح مسایل و معضلات اجتماعی چه به عنوان محور و موضوع فیلمها و چه به عنوان زمینه و فضای داستانی و ساختاری در جشنوارههای فیلم فجر.
نقطه آسیبپذیری این تحقیق، عدم وجود مبنایی تجربی، مثل تحلیل محتوای فیلمها، برای استدلالهای نویسنده است، زیرا وی کمتر به ارایه آمار و ارقام مستدل پرداخته است.
"مسعود زندی" در پایان نامه کارشناسی ارشد رشته ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران در سال 1382، با عنوان "سینما و تغییرات فرهنگی در ایران بعد از خرداد 1376: شکلگیری سینمای زن و تغییرات مضامین آن"، با استفاده از نظریه جامعهشناسی سینمای هواکو به بررسی تغییرات فرهنگی بعد از خرداد 76 و اثر آن بر بازنمایی زن در سینمای ایران میپردازد. روش اولیه مطالعه او اسنادی است و هدف آن جستجوی عوامل ساختاری لازم برای پیدایش یک موج فیلم از نظر هواکو است و سپس، جهت مقایسه بازنمایی زن در سینمای قبل و بعد از خرداد 76، به تحلیل محتوا میپردازد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 194 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 112 |
سادهترین تعبیر از بازنمایی که برگرفته از واژهنامه آکسفورد است این مفهوم را چنین تعریف میکند: «عمل نمایش دادن کسی یا چیزی به شیوهای خاص». اما تعریفی پیچیده از این مفهوم که توسط کریس بارکر و از منظر مطالعات فرهنگی بیان شده، بیان می کند: «بازنمایی مجموعهای از فرآیندهاست که از طریق آن، اعمال معنادار، یک شئی یا رفتار در دنیای واقعی را توصیف یا معنا میکنند. از اینرو، بازنمایی عمل نمادپردازانه است که دنیای مورد نظر مستقلی را انعکاس میدهد» (بارکر، 2004: 177).
"بازنمایی" یکی از مفاهیم بنیادی در مطالعات رسانهای است. کلمه ای که معانی احتمالی متفاوتی را به همراه دارد. بازنمایی راه و روشی است که از آن طریق، رسانهها حوادث و واقعیتها را نشان میدهند. از نظر "ریچارد دایر"[1] مفهوم بازنمایی در رسانهها عبارت است از:
«ساختی که رسانههای جمعی از جنبه های مختلف واقعیت مثل افراد، مکان ها، اشیاء، اشخاص، هویت های فرهنگی و دیگر مفاهیم مجرد ایجاد میکنند. تجلی بازنمایی ها ممکن است به صورت گفتاری، نوشتاری یا تصاویر متحرک باشد»(Dayer,2005,P.18).
تعریف بازنمایی:
فرهنگ لغات مطالعات رسانهای و ارتباطی بازنمایی را اینگونه تعریف میکند:
کارکرد اساسی و بنیادین رسانهها عبارتست از بازنمایی واقعیتهای جهان خارج برای مخاطبان واغلب دانش و شناخت ما از جهان بوسیله رسانهها ایجاد میشود و درک ما از واقعیت بواسطه و به میانجیگری روزنامهها، تلویزیون، تبلیغات و فیلمهای سینمایی و ... شکل میگیرد. رسانهها جهان را برای ما تصویر میکنند. رسانهها این هدف را با انتخاب و تفسیر خود در کسوت دروازبانی و بوسیله عواملی انجام میدهند که از ایدئولوژی اشباع هستند... آنچه ما به مثابه یک مخاطب از آفریقا و آفریقایی ها، صرب ها و آلبانیایی تبارها، اعراب و مسلمانان و ... می دانیم ناشی از تجربه مواجهه با گزارش ها و تصاویری است که بواسطه رسانهها به ما ارایه شدهاست. بنابراین مطالعه بازنمایی رسانهای در مطالعات رسانهای، ارتباطی و فرهنگی بسیار مهم و محوری است. از آنجائی که نمیتوان جهان را با تمام پیچیدگیهای بیشمار آن به تصویر کشید، ارزشهای خبری، فشارهای پروپاگاندایی، تهییج، تقابل (که ما را از دیگران جدا میسازد) یا تحمیل معنا در قالب مجموعهای از پیچیدگیهای [فنی و محتوایی] ارایه میدهند. براین اساس بازنمایی عنصری محوری در ارایه تعریف [از واقعیت] است (Watson and Hill, 2006: 248)
بازنمایی، تولید معنا از طریق چارچوبهای مفهومی و گفتمانی است. به این معنی که معنا از طریق نشانهها، به ویژه زبان تولید میشود. زبان سازندهی معنا برای اشیای مادی و رویههای اجتماعی است و صرفا واسطهای خنثی و بیطرف برای صورتبندی معانی و معرفت دربارهی جهان نیست. فرایند تولید معنا از طریق زبان را رویههای دلالت مینامند. لذا آنچه واقعیت نامیده میشود خارج از فرایند بازنمایی نیست. البته این بدان معنا نیست که هیچ جهان مادی واقعی وجود ندارد، بلکه مهم معنایی است که به جهان مادی داده میشود. استوارت هال میگوید:« هیچچیز معناداری خارج از گفتمان وجود ندارد؛ و مطالعات رسانهای وظیفهاش سنجش شکافت میان واقعیت و بازنمایی نیست بلکه تلاش برای شناخت این نکته است که معانی به چه نحوی از طریق رویهها و صورتبندیهای گفتمانی تولید میشود. از دیدگاه هال، ما جهان را از طریق بازنمایی میسازیم و بازسازی میکنیم». (کالورت و لوییز، 2002: 200)
استورات هال بازنمایی را به همراه تولید، مصرف، هویت و مقررات، بخشی از چرخه فرهنگ میداند. او بازنمایی را به معنای استفاده از زبان برای گفتن چیزی معنادار یا برای نمایش دادن جهان معنادار به افراد دیگر تعریف میکند. بازنمایی بخشی اساسی از فرایندی است که به تولید معنا و مبادله آن میان اعضای یک فرهنگ میپرداد و شامل استفاده از زبان، نشانهها و ایماژهایی میشود که به بازنمایی میپردازد. (هال و جالی، 1997: 15)
هال استدلال میکند واقعیت به نحو معناداری وجود ندارد و بازنمایی یکی از شیوههای کلیدی تولید معناست. معنا صریح یا شفاف نیست و از طریق بازنمایی در گذر زمان، یک دست باقی نمیماند. معنا بیثبات یا لغزنده است و همیشه قرار ملاقاتش با حقیقت مطلق را به تاخیر میاندازد، همیشه برای همطنین شدن با موقعیتهای جدید مورد مذاکره قرار میگیرد و تغییر مییابد، اغلب مورد مجادله بوده و هر ازگاهی به شدت بر سر آن جنگ شده است... معانی به شدت در رابطه با قدرت ثبت و حک می شوند. (مهدی زاده،1387: 16)
به عبارت دیگر بازنمایی یکی از کارکردهای فرهنگی است که معنا را تولید میکند. تأکید بر کردارهای فرهنگی در اینجا بدین معنی است که مشارکت کنندگان در یک فرهنگ هستند که به افراد، ابژهها و حوادث معنا میبخشند. چیزها فینفسه دارای معنا نیستند. بنابراین معنای
چیزها ، محصول چگونگی بازنمایی آنهاست و فرهنگ، تفسیر معنادار چیزهاست. معنایی که محصول بازنمایی افراد از آنهاست و بازنمایی به عملکرد تأثیرگزار چیزها برای ما بستگی دارد. (هال: 1997: 1)
مطالعات فرهنگی با اتخاذ نگرشی برسازنده درباره بازنمایی باور دارد که پدیدهها فینفسه قادر به دلالت نیستند بلکه معنای پدیدهها ناگریز باید از طریق واسطه فرهنگ، بازنمایی شود. بازنمایی فرهنگی و رسانهای نیز نه امری خنثی و بیطرف، که آمیخته روابط و مناسبات قدرت جهت تولید و اشاعه معانی مرجح در جامعه در راستای تداوم و تقویت نابرابریهای اجتماعی است.
اگر بپذیریم که معنا واجد ماهیتی ثابت و تضمین شده نیست بلکه از بازنماییهای خاص طبیعت در فرهنگ ناشی میشود، آنگاه میتوان نتیجه گرفت که معنای هیچچیز نمیتواند تغییر ناپذیر، غایی یا یگانه باشد. در واقع، معنای هر چیز همواره از یک زمینه بر میآید و مشروط به عواملی دیگر و همچنین تابع مناسبات متحولشونده قدرت است. بازنمایی فرهنگی و رسانهای نه امری خنثی و بیطرف، که آمیخته به روابط و مناسبات قدرت جهت تولید و اشاعه معانی مرجّح در جامعه در راستای تداوم و تقویت نابرابریهای اجتماعی است. (مهدی زاده،1387: 16)
ریچارد دایر درباره بازنمایی این پرسش را مطرح میکند که چه کسی، کدام گروه را به چه شیوهای باز مینمایاند. به دنبال چنین رویکردی است که موضوع رابطه میان «بازنمایی»، «قدرت» و «ایدئولوژی» پدیدار میشود. به این معنا که بازنمایی فرایند نمایش شفاف واقعیت از طریق رسانهها نیست بلکه اساساً فرایندی است که طی آن برخی امور نمایانده میشوند در حالیکه بسیاری از امور مسکوت میمانند؛ در واقع آنچه بازنمایی میشود، احتمالاً با منافع عده خاصی گره خورده است. (دایر به نقل از استریناتی، 1380)
در اندیشههای پستمدرنیستی و آنچه رولان بارت بر آن تأکید دارد، «چگونه» واجد اهمیت است و نه «چه». به بیان دیگر چگونگی امور واجد اهمیت است، نه آنچه در اندیشههای اومانیستی و فضلفروشانه بورژوازی در پیوند با «چیستی» میگذرد. اما در گرماگرم مجادلات میان «چه» و «چگونه»، آنچه مغفول میماند، «چراییِ» بازنمایی و یا به تعبیری سیاستِ بازنمایی است. چرا که یک نوع بازنمایی در یک لحظه خاص تاریخی و در پیوند با شخص، مضمون، نژاد، جنسیت و یا طبقه خاص پذیرفتنی است و در مواقع دیگر ممنوع شمرده میشود. رولان بارت همیشه بر چگونگی بازنمایی تأکید میورزید و با این تمرکز، به نوعی متنی کردن و شکل تازهای از سیاست اشاره داشت.
به طور کلی میتوان گفت که در دایره فرهنگی و اندیشگی امروز، بازنمایی زنان، اقلیتهای نژادی و دیگر گروههای سرکوب شده و به حاشیه رانده، مضمون نقد و نظرهای گوناگون بوده است. این نظریات قایل به این است که بازنمایی به هیچ وجه نمیتواند طبیعی و خنثی و مستقل از واقعیتهای بیرونی باشد و همیشه از سوی کدهای فرهنگی موجود و از پیشبوده ساخته و پرداخته میشود. (قره باغی، 1383: 41)
. به عبارت دیگر، بازنمایی فرآیندی است که به وسیله آن، اعضای یک فرهنگ، از زبان برای تولید معنا استفاده میکنند. در نتیجه، معنا، همیشه از فرهنگی به فزهنگ دیگر و از زمانی به زمان دیگر تغییر میکند. به این علت که معنی در حال تحول است و رمزگانها بیشتر به صورت قراردادهای اجتماعی عمل میکنند تا به صورت قوانین ثابت و غیر قابل نقض. (هال:1997)
به طور خلاصه می توان گفت بازنمائی فرایندی است که رسانه ها از طریق آن «جهان واقعی» را به ما نمایش می دهند، به عبارتی فاصله گرفتن از حقیقت و معیار و نشان دادن آن به شکلی دیگر و در برخی مواقع حتی نشان دادن به شکل وارونه.
کلیشه سازی
Stereotype از واژه یونانی Stereo به معنای جامد و سفت و سخت مشتق شدهاست. کلیشهها در واقع ایده ها و فرضیاتی هستند در حال جریان درباره گروههای خاصی از افراد. کلیشهها به مانند دو روی یک سکه عمل میکنند؛ آنها از یک سو به طبقه بندی گروهها میپردازند و از سوی دیگر به ارزیابی آنها اقدام میکنند. بنابرین کلیشهها در بر گیرنده سویه ای ارزشی هستند که قضاوتی جهت دار را در بر دارند. گرچه کلیشهها به دو شکل مثبت و منفی دیده میشوند اما اغلب آنها دارای بار منفی هستند و سعی میکنند از مجرای موضوعاتی سهل الوصول ادراکی از موقعیت یک گروه را فراهم آورند که به شکل قطعی و مشخصی، تفاوت های موجود در بین گروهها را برجسته سازند. این امر در حالی از خلال فرایند های کلیشهسازی تحقق می یابد که از طیف وسیعی از تفاوت ها در بین گروههای مد نظر چشم پوشی میشود و کلیشهها از خلال فرایند های سادهسازی سعی در یکدست سازی این تفاوت ها دارند.
در حالت کلی کلیشهسازی فرایندی است که بر اساس آن جهان مادی و جهان ایده ها در راستای ایجاد معنا، طبقه بندی میشود تا مفهومی از جهان شکل گیرد که منطبق با باورهای ایدئولوژیکی باشد که در پسِ پشتِ کلیشهها قرار گرفته اند.
هال کلیشهسازی را کنشی معنا سازانه میداند و معتقداست "اساساً برای درک چگونگی عمل بازنمایی نیازمند بررسی عمیق کلیشهسازی ها هستیم" (Hall, 1997:257 ). هال در بیان دیدگاه خود در باره کلیشهسازی به مقاله «ریچارد دایر» با عنوان «کلیشهسازی» اشاره میکند. دایر در این مقاله به تفاوت مهمی اشاره میکند که میان دو اصطالاح طبقه بندی و کلیشهسازی وجود دارد. از منظر دایر، بدون استفاده از طبقه بندی ها امکان معنادهی به جهان بسیار دشوار است (گرچه ناممکن نیست)، چرا که مفاهیم یا طبقه بندی های موجود در ذهن است که با انطباق آنها با مفاهیم عام، امکان درک و مواجهه با جهان ممکن میشود. مبنای نظری بحث دایر، مفهوم طبقه بندی آلفرد شوتز است. بنابراین و در حالت کلی، هال (1997) سه تفاوت بنیادین میان طبقه بندی و کلیشهسازی را اینگونه بر می شمرد:
اولاً کلیشهها تفاوت ها را تقلیل داده، ذاتی، طبیعی و نهایتاً تثبیت میکنند، ثانیاً با بسط یک استراتژی منفک سازی و شکافِ طبیعی و قابل قبول را از آنچه که غیر طبیعی و غیر قابل قبول است تفکیک میکنند ... ثالثاً کلیشهها از نابرابری های قدرت حمایت میکنند. قدرت همواره در مقابل فرودستان و گروههای طرد شده قرار میگیرد (Ibid: 258).
بنابراین کلیشهها نگهدارنده نظم اجتماعی و نمادین اند و بسیار سفت و سخت تر از طبقه بندی ها عمل میکنند. از منظر فوکویی، کلیشهها بر مبنای گفتمان های دانش / قدرت شکل میگیرند و عمل میکنند. همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، قدرت در اینجا در معنای محدود آن و در اصطلاحاتی همچون قدرت اقتصادی و اجبار فیزیکی عمل نمیکند بلکه شکلی نمادین دارد که با طرد آئینی همراه است.
تئو ون دایک بر مبنای پژوهش هایی که در اواخر دهه نود در زمینه گفتمان های مختلف و بازتولید نژادپرستی انجام داده است معتقداست که "تعصبات و کلیشهها بر تمامی فرایندهای پردازش اطلاعات یعنی خواندن، فهم و به خاطر سپردن گفتمان اثر می گذارد" (ون دایک، 1382 :298). بنابراین هر آنچه در فرایند پردازش اطلاعات دخیل است می تواند ابزار کلیشهسازی باشد؛ از تاثیرات تکنولوژیک گرفته تا ساختارهای روانشناختی افراد. رسانهها به عنوان میانجی انتقال اطلاعات از فرایند تولید کلیشهها مستثنی نیستند. آنها کلیشهها را می سازند، تقویت میکنند، بازتولید میکنند و حتی به اضمحلال می کشند.
سینما هم به مثابه رسانه ای مهم در جهان معاصر در امر کلیشهسازی دخیل است. در دنیای سینما، ابتدا کلیشهها برای کمک به ادراک روایت از سوی مخاطب شکل گرفتند. از سوی دیگر کلیشهها سبب ایجاز در روایت سینمایی میشوند. آنها تحت تاثیر عوامل زمینه ای نیز هستند. بنابراین"کلیشهها به تبعیت از تغییر بافت سیاسی- فرهنگی تغییر میکنند" (هیوارد، 1381: 270). به عنوان نمونه، بازنمایی کمونیسم در سینمای هالیوود دهه های 1950 تا 1990 طیفی را تشکلیل میدهد که از کمونیسم به مثابه تهدید (یعنی نیرویی بیگانه که می بایست شکست داده شود) تا نظام بی کفایت و فاسدی که محکوم به شکست است در نظر گرفته شدهاست. از سوی دیگر کلیشهها در بازنمایی تیپ ها و هنجارها بکار گرفته میشود و از آنجایی که "محصولاتی اجتماعی- فرهنگی هستند که شکل هنجاری به خود میگیرند، [پس] می بایست در مناسبت با نژاد، جنسیت، تمایلات جنسی، سن، طبقه و ژانر مورد بررسی قرار گیرند"(هیوارد، 1381: 270)
طبیعی سازی
طبیعی سازی به فرایندی اطلاق میشود که از طریق آن ساخت های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی به صورتی عرضه میشوند که گویی اموری آشکاراً طبیعی هستند. طبیعی سازی دارای کارکردی ایدئولوژیک است. در فیلم و تلویزیون، دنیا به صورت طبیعی به شکل دنیایی سفید، بورژوازی و پدرسالار نشان داده میشود و بر این اساس طبیعی سازی وظیفه تقویت ایدئولوژی مسلط را بر عهده میگیرد. گفتمان های طبیعی ساز چنان عمل میکنند که نابرابری های طبقاتی، نژادی و جنسیتی بصورت عادی بازنمایی میشوند. "تصویر زن به شکل موجود درجه دوم و ابژه نگاه خیره مرد نشان داده میشود. (هیوارد، 1381: 204).
مفهوم طبیعی سازی در آثار رولان بارت ذیل عنوان اسطوره سازی به گویاترین شکل ممکن مطرح شدهاست. بارت اسطوره را نوعی گفتار میداند که صرفاً محدود به گفتار شفاهی نیست. "این گفتار مشتمل بر شیوه هایی از نوشتار و بازنمایی ها؛ نه فقط گفتمان نوشتاری بلکه همچنین عکاسی و سینما و گزارش و ورزش و نمایش ها و تبلیغات نیز شامل آن میشود و تمامی اینها می تواند در خدمت پشتیبانی از گفتار اسطوره قرار گیرد" (بارت، 1380: 86). باید توجه داشت که در اسطوره دو مضمون [دال و مدلول] کاملاً آشکار هستند؛ "یکی پشت دیگری پنهان نشدهاست ... اسطوره چیزی را پنهان نمیکند؛ کارکرد اسطوره تحریف کردن و مخدوش کردن است نه ناپدید کردن" (بارت، 1380: 97). در این روند است که اسطوره دست به «طبیعی سازی» می زند و اینگونه است که اسطوره شکل میگیرد: "اسطوره تاریخ را به طبیعت بدل میکند ... اسطوره گفتاری است که به شیوه مفرط موجه جلوه داده میشود" (بارت، 1380: 105). به عبارت دیگر، اسطوره ها عقل سلیم را که امر تاریخی است به گونه ای عرضه میکنند که انگار چیزی طبیعی است. این امر بی شک نوعی سوء استفاده ایدئولوژیک است.
بارت اسطوره را «گفتاری سیاست زدوده» میداند چرا که "طبیعی جلوه دادن پدیده های تاریخی هدفی ندارد جز سیاست زدایی" (اباذری،1380: 145). حاصل کار از بین رفتن عمل سیاسی در معنای واقعی کلمه، تبدیل علم انسانی به علم طبیعی و نهایتاً جایگزینی گزارش به جای تبیین است.
1-Richard Dyer