دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 105 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 56 |
اثربخشی سازمانی
به طور کلی، در یک سازمان، محاسبة اثربخشی چندان ساده نیست و شاخص ها و روش های متعددی برای سنجش و اندازه گیری عملکرد سازمان ارائه شده است. توسعة صلاحیت و شایستگی، اثربخشی زمان کار را بهبود خواهد داد و افزایش اثربخشی زمان کار، شاخص های دیگر اثربخشی سازمانی را ارتقاء خواهد داد. به واقع، رضایت درونی، شادکامی و ترغیب، مولد کارکنان است که در کارایی و اثربخشی در سازمان و هدایت به بالاترین حد بهره وری مؤثر است. اثربخشی سازمانی، نقش مهمی را در توسعة سازمانی ایفا می کند. سازمانی اثربخش است که قادر به مدیریت ابهام ها، انعطاف پذیری، مشتری مداری، تولید، ارزش مداری و ساختاربندی یادگیری باشد و حیطة اصلی شغلی و توانمندسازی بالای کارکنان را بشناسد. صاحبنظران، اثربخشی سازمانی را به درجه و میزان حصول به هدف تعریف کرده اند(توفیقی، 1390).
2-1-2-تعریف اثربخشی سازمانی
در تعریف اثربخشی سازمانی هم به وسایل و امکانات(فرآیند) توجه نموده هم به نتایج حاصله برای سنجش اثربخشی سازمانی که هیچ مقیاس ساده، راحت و تضمین شده ای وجود ندارد (رابینز[1]،1378).
اثربخشی سازمانی عبارت از میزانی است که یک سازمان با استفاده از منابع خاص و بدون هدر دادن منابع خود و بدون فرسوده کردن غیر ضروری اعضا و جامعه خود، اهدافش را برآورده میکند(زمردیان، 1385).
در واقع اثربخشی سازمانی، درجه نزدیکی یک سازمان به هدفهایش را نشان میدهد(ساعتچی، 1385).
اندازهای است که یک سازمان به اهدافش تحقق میبخشد(نظری، 1386).
2-1-3- معیارها و مقیاسهای اثربخشی سازمانی
در دهه 1960 و اوایل دهه 1970 تحقیقات وسیعی در مورد اثربخشی سازمانی صورت گرفت؛ که منجر به ارائه معیارهای سیگانه متفاوتی شد، این معیارها عبارتند از:
1. اثربخشی کلی: یک نوع ارزیابی کلی است که تا حد زیادی از معیارهای متعددی بهره میجوید. معمولا از طریق ترکیب نمودن اسناد عملکرد گذشته یا بهدست آوردن ارزیابیهای کلی و یا از طریق قضاوتهای اشخاص بصیر و مطلع نسبت به عملکرد سازمان، اندازهگیری میشود.
2. بهرهوری: بهرهوری یعنی توانایی در بهکارگیری مقدار کمتری از نیروی کار و سایر مواد مصرفی و تولید یا ارائه خدمات بیشتر است.
3. کارآیی: نسبتی است که مقایسهای را بین برخی از جنبههای عملکرد واحد با هزینههای متحمل شده جهت تحقق آن نشان میدهد.
4. سود: مبلغ درآمد حاصل از فروش، منهای کل هزینه و تعهدات، ایجاد شده است. معمولا نرخ برگشت سرمایه و درصد بازدهی فروش کل را میتوان معادل سود دانست.
5. کیفیت: عبارت است از آماده بودن خدمت یا کالا برای استفادهکننده که خود نیازمند کیفیت طراحی، انطباق، در دسترس بودن و مناسب بودن مکان ارائه خدمت است.
6. حوادث: میزان سوانحی که حین کار اتفاق میافتد و اتلاف وقت را موجب میشود.
7. رشد: بهوسیله افزایش در متغیّرهایی نظیر کل نیروی کار، ظرفیّت کارخانه، داراییها، میزان فروش و سود و سهم بازار نشان داده میشود.
8. میزان غیبت در کار: تعریف معمولی از غیبت، اشاره به غیبتهای غیر موجه دارد؛ اما علاوهبر این، تعاریف متعددی از غیبت وجود دارد.
9. جابهجایی در کار(ترک خدمت): عبارت است از ترک خدمت اختیاری کارکنان از سازمان.
10. رضایتمندی شغلی: شامل احساسها و نگرشهای هرکس نسبت به شغلش میشود.
11. انگیزش: حالتی درونی است که انسان را به انجام فعالیت خاصی ترغیب میکند.
12. روحیه: بهعنوان پدیدهای گروهی که متضمن تلاش مضاعف، یکی شدن اهداف فرد و سازمان و ایجاد تعهد و احساس تعلق است، مدنظر قرار میگیرد.
13. کنترل: کنترل، فعالیتی است که ضمن آن، عملیات پیشبینیشده با عملیات انجامشده مقایسه میشوند و در صورت وجود اختلاف و انحراف بین آنچه باید باشد و آنچه هست، به رفع و اصلاح آنها اقدام میشود.
14. انسجام/ تعارض: انسجام بهعنوان اینکه، افراد در سازمان همدیگر را دوست داشته باشند، باهم خوب کار کنند و ارتباطات همهجانبه و باز باهم داشته باشند. تعارض وضعیتی اجتماعی است که در آن، دو یا چند نفر درباره موضوعهای اساسی مربوط به سازمان یا باهم توافق ندارند یا نسبت به یکدیگر قدری خصومت احساسی نشان میدهند.
15. انعطافپذیری/ انطباق: انطباق و انعطافپذیری به توانایی یک سازمان برای تغییر رویههای استاندارد عملیاتی خود در پاسخ به تغییرات محیطی سازمان برمیگردد.
16. برنامهریزی و هدفگذاری: به میزانی که یک سازمان بهطور اصولی و منظم گامهایی را که در آینده باید بردارد، مشخص میسازد و خود را درگیر رفتار هدفگذاریشده میکند، اشاره دارد.
17. اجماع در هدف: جدای از تعهد واقعی به اهداف سازمانی، اجماع هدف، به میزانی که همه افراد یک سازمان، هدف واحدی را برای سازمان خود متصورند، برمیگردد.
18. نهادینه کردن اهداف سازمانی: بر پذیرش اهداف سازمانی اشاره داشته و بر این باور است که اهداف سازمانی صحیح و درستند.
19. سازگاری نقش و هنجار: به حد و حدودی که اعضای سازمان در خصوص موضوعاتی از قبیل نگرشهای مساعد نسبت به سرپرستی، انتظارات نقش، روحیه و الزامات نقش توافق دارند، اشاره میکند.
20. مهارتهای ارتباطی مدیریتی: به سطوح مهارتهایی که مدیران در ارتباط با سرپرستان، زیردستان و همکاران خود در قالب ارائه حمایتهای مختلف، یا تسهیل تعاملات سازنده و مفید و ایجاد اشتیاق برای تحقق اهداف و عملکرد عالی بهکار میگیرند، اشاره دارد.
21. مهارتهای انجام وظیفه مدیریتی: به سطوح مهارتهای کلی اشاره دارد که مدیران سازمان و رهبران گروهها برای تحقق وظایف سازمانی لازم دارند و مهارتهایی که مدیران در هنگام تعامل با اعضا سازمان بهکار میبرند، در این مقوله قرار نمیگیرد.
22. مدیریت اطلاعات و ارتباطات: کارآیی، صحت و دقت در تجزیه و تحلیل اطلاعات مهم برای اثربخشی سازمانی است.
23. آمادگی: قضاوت کلی در خصوص این احتمال که سازمان خواهد توانست، برخی از وظایف جدیدی که از آن خواسته میشود، بهطور موفقیتآمیز انجام دهد.
24. بهرهبرداری از محیط: میزان یا حدی که سازمان بهطور موفقیتآمیز با محیط خود در تعامل بوده و منابع باارزش و کمیاب مورد نیاز خود را بهدست میآورد.
25. ارزیابی به وسیله پدیدههای خارجی: ارزیابی راجع به سازمان یا واحد که بهوسیله افراد و سازمانهای موجود در محیط صورت میگیرد.
26. ثبات: حفظ و نگهداری ساختار، بخشهای کارکردی سازمان و منابع مورد نیاز آنها در طی زمان، بهویژه در دورههای حساس زمانی به ثبات سازمان اشاره دارد.
27. ارزش منابع انسانی: نوعی معیار ترکیبی که به ارزش کلی اعضا سازمان برمیگردد و در قالب ترازنامه یا حسابداری بیان میشود.
28. مشارکت و نفوذ مشترک: میزان یا حدی که افراد، در درون سازمان در اتخاذ تصمیماتی که مستقیما بر کار و سرنوشت آنها تأثیر میگذارد، مشارکت دارند.
29. تأکید بر آموزش و توسعه: منظور از آموزش و توسعه، افزایش تواناییهای تخصصی و مهارت کارکنان در انجام وظایف محوله و به فعلیت درآوردن پارهای از تواناییهای بالقوه آنهاست.
30. تأکید بر موفقیت: قیاسی است بین نیاز فردی برای رسیدن به موفقیت و ارزشی که سازمان، برای تحقق اهداف جدید عمده خود قائل است(نظری، 1386).
[1]- Robbins
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 55 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 22 |
مقدمه
گویششناسی از موضوعاتی است که در تمام زبانهای دنیا پژوهشهایی در حوزهی آن موجود است. عمدهی استفاده از نتایج کارهای گویشی مختص کشوری است که گویش مذکور گویشی از زبان آن کشور است. در این فصل ابتدا به ارائهی نمونههایی از کارهای گویشی که در حوزهی لهجهها و گویشهای زبان فارسی در ایران انجام شدهاند می پردازیم. در بخش بعد تعدادی از پژوهشهای گویشی که خارج از ایران و بر پایهی زبانهای دیگری انجام شدهاند را بررسی خواهیم کرد.
باید دانست که پژوهشهای گویشی خود دارای تنوعات بسیاری هستند و از دیدگاههای متفاوتی گونهها و یا حتی یک گونهی زبانی را بررسی می کنند. ممکن است یک پژوهش گویشی تنها به ارائهی نظام واجی یگ گونهی زبانی بپردازد. پژوهشی دیگر ممکن است فرایندهای واجی گویش را بررسی کند. ممکن است پژوهشگری واژگان گویش را که به یک حوزهی خاص فرهنگی مربوط هستند بررسی کند و شخص دیگری به مطالعهی ساختواژه (صرف) یا نحو گویش بپردازد.
برخی از پژوهشهای گویشی ممکن است پژوهشهای میان رشتهای باشند. به عنوان مثال پژوهشهایی که جنبهی مردمشناختی را نیز علاوه بر مسائل زبانی وارد می کنند یا مسائل مربوط به بقا یا زوال گویشها. این قبیل مطالعات گرچه به حوزهی گویششناسی مرتبط هستند اما از آن جهت که با موضوع مورد مطالعهی ما در این تحقیق رابطه[1]ی کمتری دارند، از ذکر مقالات و پژوهشهای این چنین در این فصل خودداری میکنیم.
در این فصل ابتدا به تعدادی از پژوهشهای گویشی پرداخته میشود که در استان کرمان و در مورد گونههای زبانی این استان انجام گرفتهاند. سپس شماری از پژوهشهای حوزهی گویش شناسی که بر روی دیگر گونههای زبانی و گویشهای مناطق مختلف ایران انجام شده است معرفی و بررسی خواهد شد. در پایان به تعدادی از مطالعات گویشی انجام شده در خارج از ایران اشاره خواهد شد.
2-2 پژوهشهای ایرانی
2-2-1
محمد جواد اسدی گوکی (1379) "فرهنگ عامیانهی گلباف" را گردآوری و تهیه کرده است. کتاب مشتمل است بر لغات و اصطلاحات، امثله و کنایات، باورهای محلی و برخی ترانههای محلی مردم گلباف. پس از مقدمهی مؤلف، مطالبی درباره ساختار اجتماعی، فرهنگی، آثار باستانی و زیارتگاههای شهرستان گلباف درج گردیده است. سپس توضیحاتی در باب کتاب مانند اهداف نگارش، ساختار آن و نحوهی گردآوری مطالب ذکر شده است. متن اصلی کتاب شامل 'امثله و کنایات' و 'لغات و اصطلاحات 'است که به ترتیب حروف الفبا تدوین شده و ذیل آن ترجمه و آوانگاری آمده است. بخش بعدی به باورهای مختلف مردم گلباف و بخش انتهایی به ترانههای محلی مردم گلباف اختصاص یافته است. این بخش نیز شامل ترجمه و آوانگاری است .
ولی ا... آئینه نگینی (1381) در کتاب "نگین سبز کرمان" واژهنامهی گویش رابر بافت، از شهرستانهای کرمان، را بررسی و ارائه کرده است. نگینی پس از معرفی منطقهی رابر و بیان تاریخچهای بر آن و نیز معرفی ایلهای عشایری این منطقه، لغات و اصطلاحات منطقهی رابر را در فهرستی کاملی به همراه آوانگاری و معنی[2] ارائه کرده است. وی در ادامه مجموعهای از اشعار محلی رابر را به همراه آوانگاری و معنی آورده است. نگینی در بخش بعد فرهنگ و آداب و رسوم منطقه رابر را از جمله مراسم عقد و ازدواج، اعیاد و عزاداریها ارائه کرده است. در بخش بعدی این کتاب نویسنده لالاییهای محلی منطقه را آورده است.
علی بابک (1375) در کتاب "بررسی زبانشناختی گویش زرند" جنبههای زبانی و زبانشناختی این گویش را به شکل بسیار دقیق بررسی و ارائه کرده است. بابک پس از ارائهی تعاریف مفاهیم به کار رفته در درازای کتاب، در فصل دوم از کتاب خود تحت عنوان توصیف واجی، به توصیف همخوانها و واکههای گویش زرند پرداخته است. وی در ادامه در فصل سوم به پدیدههای زبرزنجیری، از جمله تکیه و آهنگ، در گویش فوق پرداخته است. بخش دوم از فصل سوم به فرایندهای واجی گویش از جمله ابدال[3]، حذف[4]، افزایش[5] و قلب[6] اختصاص دارد. فصل چهارم کتاب تحت عنوان دستور توصیفی شامل 8 بخش است که عبارتند از: شبه جمله، جمله، گروه فعلی، گروه اسمی، قید، حرف، واژه و تکواژ[7]. فصل پنجم و پایانی کتاب تحت عنوان واژگان، تعدادی از واژههای محلی منطقهی زرند را ارائه کرده است.
زهرا حسینی موسی (1384) در کتاب "فرهنگ واژگان و کنایات شهر بابک" پس از ارائهی سیمای شهربابک در بخشی تحت عنوان صرف (ساخت شناسی) به معرفی تفاوتهای ساخت واژه در گونهی شهربابکی با گونهی معیار پرداخته است. این بخش شامل زیربخشهای اسم، صفت، قید، ضمیر[8]، نشانهی مفعول[9]، ساختمان فعل، زمان فعل، ابدالها، حذف، افزایش و جابجایی میباشد. حسینی در بخش بعدی کتاب واژههای محلی گونهی شهربابکی را به همراه آوانگاری و معادل آنها در فارسی معیار در فهرست کاملی ارائه کرده است.
اکبر نقوی (1385) در کتابی تحت عنوان "فرهنگ گویش گوغر بافت" به گردآوری و بررسی ویژگیهای زبانی و همچنین ادبیات عامهی گویش منطقهی گوغر بافت پرداخته است. فصل اول این کتاب به واژهنامهی این گویش اختصاص دارد که واژههای محلی گویش را به همراه آوانگاری و معادل آنها در فارسی معیار گردآوری کرده است. نقوی در فصل دوم اصطلاحات و کنایات گویش گوغر را به همراه معنی و آوانگاری ارائه کرده است. فصل سوم کتاب به ضربالمثلهای گویش گوغر اختصاص دارد. در فصل چهارم ترانههای عامیانهی گویش گوغر آورده شدهاند. نقوی در فصل پنجم از کتاب خود تحت عنوان دستگاه آوایی فرایندهای آوایی فعال در این گویش را که شامل ابدال، حذف، افزایش و قلب هستند ارائه و بررسی کرده است. در فصل ششم با عنوان ویژگیهای دستوری به بیان تفاوتهای صرفی و نحوی گویش گوغر با گونهی معیار پرداخته است. در بخش ضمائم تعدادی از اسناد و عکسهای قدیمی از منطقهی گوغر ارائه شدهاند.
یوسف فرهادی راد (1382) در کتابی با عنوان "بررسی ریشه شناسانهی گویش بافت" به بررسی این گویش پرداخته است. فرهادی راد پس از معرفی مختصر دیار بافت و شیوهی کار، به ارائهی مختصری درباره جغرافیا، تاریخ، آثار باستانی و فرهنگ پرداخته است. وی در ادامه دستگاه واجی گویش منطقهی بافت را با توصیف همخوانها و واکهها ارائه کرده است. فصل چهارم این کتاب به واژهنامهی گویش بافت تعلق دارد. مؤلف در بخش پایانی به مقایسهی واژههای گویش با گروه زبانهای باستانی و میانه پرداخته است. همچنین در این فصل فرایندهای آوایی همچون ابدال، حذف و قلب موجود در گویش بافتی بررسی شدهاند.
عالیه کرد زعفرانلو کامبوزیا (1381) در مقالهی "فرایندهای واجی مشترک در گویشهای استان کرمان" فرایندهای واجی چهار گویش «کرمانی»، «زرندی»، «بردسیری» و «سیرجانی» واقع در استان کرمان مورد بررسی قرار گرفته است. کرد زعفرانلو درا این پژوهش تعدادی از فرایندهای واجی را در تعدادی واژه بررسی کرده است. تلفظ این واژهها در چهار گویش فوق گردآوری و با یکدیگر مقایسه شدهاند. شماری از فرایندهایی که در این پژوهش در گونههای مختلف زبانی مشاهده شدند عبارتند از: تضعیف[10]، حذف همخوانهای چاکنایی[11]، تبدیل خوشههای /ɑn/ و /ɑm/ به /un/ و /um/، تبدیل /r/ به /l/ و درج واکه در ابتدای خوشهی همخوانی آغازی[12].
محمد انجم شعاع (1381) "رایجترین اصطلاحات و گویشهای کرمان" را گردآوری و تهیه کرده است.
مهری مؤید حسینی (1381) در کتاب "گویش مردم سیرجان" مجموعهی لغات و اصطلاحات و ضرب المثلهای این گویش را گردآوری کرده است.
جواد برومند سعید (1375) در کتابی با عنوان "واژهنامهی گویش بردسیر" واژههای محلی این گویش را گردآوری کرده است.
[1] relation
[2] meaning
[3] alternation
[4] elision
[5] epenthesis
[6] metathesis
[7] morpheme
[8] pronoun
[9] object
[10] weakening
[11] glottal
[12] initial
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 109 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 65 |
اختلال نقص توجه – بیش فعالی
اختلال نقص توجه – بیش فعالی در پیشینه تحقیقی سالها تحت تنوع برچسبهای ناشی از ارزیابی نشانهها و عوامل ایجادکننده اختلال بوده است. برچسبهای گوناگونی که در گذشته به کار رفته عبارتند از: کژکاری خفیف مغزی[1]، آسیب مغزی[2]، نشانگان هایپر کینیتیک[3] (بیش جنینی) و اختلال نقص توجه (وود و فلتون[4]، 1994).
در سال 1845 هنری هافمن[5]، پزشک آلمانی یک مجموعه از آثار کلاسیک داستان های اخلاقی طنزآمیزی بنام "پیتر بیقرار" برای کودکان نوشت. قهرمانان داستان هافمن کودکانی بودند که بر اساس مشاهدات وی انتخاب گردیدهاند و فیلیپ بیقرار[6] یکی از آنهاست. فیلیپ کودکی است ناآرام، بیقرار، مخاطره انگیز، جنجالی و شرور که کودکان را آزار میدهد و از این رو این اختلال بنام بیماری هافمن معروف شد (تیلور، 1990؛ به نقل از صالح مجتهد، 1373). این نشانهها امروزه به طور متداول در کودکانی که بر طبق راهنمای آماری و تشخیصی اختلالهای روانی (انجمن روانپزشکی امریکا)، ADHD تشخیص داده میشود، مشاهده میشود.
بارکلی (1990)، به تشریح چهار دوره برای توصیف تاریخ تحولی و فهم کنونی از ADHD پرداخته است. اولین دوره از سال 1860 تا 1890 دوره "کودک آسیب مغزی" بود که با فعالیت جورج استیل[7] (1902) آغاز شده بود. استیل در کالج پزشکی رویال انگلند، گروهی از کودکان را که معتقد بود نقصهایی در کنترل اخلاقی[8] دارند، بررسی و تشریح میکرد. این کودکان به عنوان پرخاشگر، لجباز، بیاعتنا، مقاوم به انضباط و به طور افراطی هیجانی توصیف شده و خود کنترلی و بازداری ارادی کمی نشان می دادند. وی اعتقاد داشت که مشکلات ذکر شده یک منشأ نورولوژیکی (عصب شناختی) دارد.
در زمان جنگ جهانی اول (1918-1917) کودکانی پیدا شدند که به خاطر آنسفالیت ویروسی همه گیر[9] آسیب عصب شناختی داشته و تکانشگر، فاقد بازداری و بیش فعال بودند (هیل[10]، 1928). آنسفالیت یک التهاب مغزی است که به نظر می رسد علت رفتارهای کودکانی است که ذکر شد. این کودکان به علت داشتن نشانگان بیش فعالی طبقه بندی شده بودند. همچنین رفتارهای مشابهی به وسیله آنهایی که با آسیب سر از جنگ به خانه بازگشته بودند مشاهده گردید که منجر به شکل گیری نظریههای کژکاری خفیف مغزی شد. با این وجود هنوز تا پایان جنگ جهانی دوم علاقه گستردهای به اختلال های دوران کودکی شروع نشده بود.
بین سالهای 1937 تا 1941 تحقیقات وسیعی برای بررسی اثربخشی دارو درمانی با محرکها برای کودکانی که نشانههای مشابه آن چیزی که استیل توصیف کرده بود آغاز شد. برادلی[11] (1937) به تحقیق دربارهی روشهای مختلف درمان مشکلات رفتاری این کودکان علاقمند شد و در این جهت با اینکه هیچ تحقیق اثربخشی استفاده از داروهای محرک را برای بزرگسالانی که مشکلات خلقی یا مسائل روانشناختی دیگری داشتند، اثبات نکرده بود. وی تصمیم گرفت بنزدرین[12] را روی یک گروه سی نفره از کودکان زیر 12 سال که نشانههای مشابهی داشتند بررسی کند. تغییرات معناداری در عملکرد تحصیلی و پاسخ های عاطفی این کودکان یافت شد. وی به سال ها تحقیق بر اثربخشی داروهای محرک مختلف بر کودکان ADHD ادامه داد و هیچ اثر متناقض با یافتههای قبلیاش به دست نیاورد.
استراتوس و لهتینن[13] (1947) برای توصیف کودکانی با این مشکلات رفتاری شدید از اصطلاح کودک آسیب مغزی استفاده کرد و درست همین زمان بود که پارادایم عصب شناختی به اثبات رسید. در سال 1957، لافر و دنهف[14] کژکاری مغزی را علت آنچه که اصطلاحاً "نشانگان هایپر کنیتیک" نامیدند، میدانشتند. نشانهها عبارت بودند از: بیش فعالی، فراخنای توجه کوتاه، تمرکز ضعیف، غیر قابل پیشبینی بودن رفتار، تکانشگری، ناتوانی در تأخیر کامرواسازی[15] و تحریک پذیری[16]. آنها معتقد بودند که این نشانهها نتیجهی آسیب بخش دیانسفال مغز (ساختار زیر قشری تالاموس و اپی تالاموس[17]) میباشد (به نقل از مفتاق، 1388).
در سال 1960، نشانگان کودک بیش فعالی به وسیله چس[18] تعریف شد. این تعریف یک اختلال روانپزشکی دوران کودکی با علامت اصلی بیش فعالی بود که به طور وسیع مورد پذیرش قرار گرفت. در این دوره هر تعریفی رفتارهای نشانگر[19] کودک را به کارکرد مغز مربوط میدانست (بارکلی، 1990).
بارکلی (1990)، دورهی دوم (1969-1960) را «عصر طلایی بیش فعالی[20]» می نامد. در این دوره تعاریف مشخصی از این رفتارها ارائه گردید. دومین ویرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-II) (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1968)، اختلال واکنش هایپر کینیتیک دوران کودکی[21] را به عنوان یک تشخیص معرفی کرد. در این سالها بررسی ارتباط بین رفتار نشانگر کودک و کارکرد مغز به وسیله تحقیقات دنبال میشد اما تأکید کمتری روی آسیب مغزی داشتند. به عنوان مثال آسیب شناسی مغزی روشی بود برای مرتبط کردن رفتارهای نشانگر با کرکردهای مغز خاص. در این دوره این اعتقاد وجود داشت که، بیش فعالی به وسیله کژکاری خفیف مغزی (MBD) که در جامعه پزشکی آن زمان کاملا پذیرفته شده بود به وجود می آید.
بارکلی (1990) سومین دوره را (1979-1970) با عنوان «سلطه جویی نقص توجه[22]» توصیف میکند. این دوره آغاز تغییر در پارادایم ها و الگوهای مفهوم سازی این اختلال است. ویرجینیا داگلاس[23] در تحقیقاتش حیطههای عصب شناختی مرتبط با فرآیندهای توجه و کنترل تکانه را که مشکلات اصلی کودکان بیش فعال بودند، معرفی کرد. به عنوان مثال، بیتوجهی و تکانشگری نشانههای ابتدایی این اختلال بودند که در این دوره با صحت بیشتری به عنوان « اختلال نقص توجه» شناسایی شدند و بیش فعالی ضرورتاً نشانهی مورد نیاز برای این تشخیص نبود. در طول این دوره تمایل استفاده از درمانهای دارویی برای اختلالهای روانی زیادتر شده بود. سافر و آلن[24] در سال 1976 به توصیف والدین از فرزندانشان به عنوان مخرب، بیقرار و تند مزاج تمرکز کردند. این در حالی است که متخصصان بهداشت روان نیز به کودکانی که مشکلات یادگیری و توجه داشتند، علاقه نشان دادند.
بارکلی (1990)، چهارمین دوره (1989-1980) را «عصر ملاکهای تشخیصی و افول نقص توجه[25]» مینامند. سومین ویرایش راهنمای تشخیص و آماری اختلالهای روانی (DSM-III) (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1980) اختلال نقص توجه[26] (ADD) را به عنوان یک اختلال مجزا و جدا شناسایی و طبقه بندی کرد. این کار بعداً با تجدید نظر در اصطلاح تشخیصی اختلال بیش فعالی – نقص توجه در تجدید نظر سومین ویرایش راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM-III-R)، (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1987) دنبال شد، باید یادآور شویم که این اختلال در طبقه تشخیصی اختلالهای رفتا ایذایی[27] قرار دارد.
[1]- Minimal Brain Dysfuction
[2] - Brain Injured
[3]- Hyperkinetice Syndrom
[4] - Wood & Felton
[5]- Hendrick Haffman
[6]- Fidgety Phil
[7]- George Still
[8]- Moral Control
[9]- Viral Encephalitis Epidemic
[10]- Hill
[11]- Bradely
[12]- Benzedrin
[13]- Stratuss & Lehtinen
[14]- Laufer & Denhoff
[15]- Gratification
[16]- Irritability
[17]- Epithalamus & Thalamus
[18]- Chess
[19]- Symptomatic Behavior
[20]- Golden age of Hyperactivity
[21]- Hyperkinetic Reaction of Childhood Disorder
[22]- Ascendance of Attention Deficit
[23]- Virginia Douglass
[24]- Safer & Allen
[25]- Age of Diagnostic Criteria and the Waning of Attention Deficit
[26]- Attention Deficit Disorder
[27]- Disruptive Behavior Disorder
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 136 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 52 |
اخلاق، جمع خُلق و در لغت دارای دو معناست؛ برخی اخلاق را به معنای نیرو و سرشت باطنی دانستهاند که برای انسان، تنها با دیده بصیرت و غیر ظاهر قابل درک باشد، در برابر خَلق که به شکل و صورت محسوس و قابل درک با چشم ظاهر گفته میشود، برخی دیگر خُلق را به معنای صفت نفسانی راسخ میدانند که انسان، افعال متناسب با آن را، بیدرنگ انجام میدهد؛ مانند شجاعت. کسی که دارای خُلق شجاعت است در رویارویی با دشمن تردیدی به خود راه نمیدهد (شریفی، 1389). بر اساس مکتب الهامبخش اسلام، علم اخلاق، پاک ساختن نفس از صفات ناپسند و آراستن آن به ملکات جمیله است، که از آن به تهذیب اخلاق تعبیر میشود.
در متون غربی،از واژههایی مانند Ethics و Moral استفاده شده است. در فرهنگ لغت وبستر Moralرا به عناوینی مانند اصول مربوط بهدرستی و نادرستی رفتار و تبعیت از استانداردهای رفتار درست تعریف کرده است. با رجوع به سایر منابع، ازجمله فرهنگ آکسفورد و تحقیقات موجود، چنین استنباط میشود که Moral فضایل و رذایل اخلاقی را معرفی میکند و Ethic همان علم اخلاق است و رابطه تنگاتنگی با فلسفه اخلاق دارد. بهطورکلی، با جمعبندی تعاریف موجود در زمینه اخلاق، آنطور که نقیب زاده (14-16) مطرح کرده است میتوان گفت: آنگاه که آدمی از بایدها و نبایدهایی که بیشتر بهصورت روا و ناروا، پسندیده و ناپسندیده عرضه میشوند، فراتر رود و به بازشناسی نیک از بد برسد، و این شناخت ارزش نیک، او را به کردار شایسته برانگیزد، به قلمرو اخلاق رسیده و در راه انسان شدن گام نهاده است ( نقیب زاده به نقل از حقیقت، 1389: 109).
در اینجا میتوان به بیان انواع رویکردهای مطرح در فلسفهی اخلاق که عبارتانداز: رویکرد وظیفهگرایی، رویکرد نتیجهگرایی، سودگرایی( لذتگرا)، رویکرد فضیلتگرا، اشاره کرد.
واژه وظیفهگرایی[1] را نخستین بار، جرمی بنتام[2] در کتاب وظیفهگرایی یا علم اخلاق، مطرح کرد. واژه انگلیسی Deontologismترکیبی است از Deontoبه معنی «تکلیف» و «وظیفه» و Logos به معنای «شناخت» (موحدی، 1389: 165). نظریات مربوط به وظیفهگرایی نظریاتیاند که بدون توجه به نتایج افعال، آنها را ذاتاً خوب یا بد میدانند. موضوعی که در این دسته از نظریههای اخلاقی تأکید میشود این است که همه ما وظایفی را بر عهدهداریم که شامل اعمالی است که باید انجام دهیم و یا نباید انجام دهیم. این اعمال صرفنظر از پیامدی که دارند، بر عهده ما هستند. (فرانکنا، 1385 : 47-46 ). وظیفهگرایی، مانند نتیجه گرایی، به دوشاخه وظیفهگرایی عمل نگر و وظیفهگرایی قاعده نگر تقسیم میشود. در اکثر متون و مباحث اگر از وظیفهگرایی بهطور عام سخنی گفته میشود، عمدتاً وظیفهگرایی قاعده نگر مراد است و حاکی از این میباشد که اگر وظیفه را همواره قاعدهای مشخص و تعیین کند، ارجح است از اینکه افراد بدون هیچ قواعد و مقرراتی به وظایفی که تشخیص میدهند، عمل کنند و باعث به وجود آمدن تعارض میان وظایف شوند. ازجملۀ وظیفهگرایان عملنگر میتوان به ریچارد پرایس [3]و ایچ. ای. پریچارد[4] و ازجمله نظریات وظیفهگرایانۀ قاعدهنگر میتوان به نظریه امر الهی، نظریه اخلاقی کانت و نظریات اخلاقی دبلیو. دیوید. رأس[5] اشاره کرد. دراخلاق هنجاری، نظریات وظیفهگرایانه در مقابل نظریات نتیجهگرایانه قرار میگیرند. درحالیکه نتیجهگرایی، اعمال درست را بر اساس نتایج خیر مشخّص و معین میکند، وظیفهگرایی مدعی است که اگرچه نمیتوان از نتایج و پیامدهای اعمال صرفنظر، اما ویژگیهای مهم دیگری نیز وجود دارند که تعیینکننده درستی و نادرستی اعمال میباشند. در وظیفهگرایی، ملاک سنجش افعال اخلاقی، وظیفه است.
در سال 1958 در مقالهای تحت عنوان «فلسفهی اخلاق جدید»، نخستین بار انسکم[6]، واژه"Consequentialism"را که به معنی نتیجهگرایی[7] است در اشاره به نظریاتی که به نتایج و پیامدهای اعمال اشخاص نظر دارند، به کار برد. این نظریه به شکلی که اَنسکم آن را معرفی کرد،کاملاً با نظریهی اخلاقی سودگرایی پیوند خورد؛ به همین دلیل، اکثر اوقات این دو نظریه با هم تلفیق میشوند و بهجای هم به کار میروند. اما نباید از نظر دور داشت که سودگرایی،گونهای خاص از نظریات نتیجهگرایی است و زیرمجموعه آن قرا میگیرد (موحدی، 1389: 157).
نتیجه گرایی با این عقیده آغاز میشود که ارزشهایی وجود دارند که مقدم بر اخلاق هستند؛ حتی اگر هیچ درستی و نادرستی اخلاقی وجود نداشته باشد، همواره بعضی چیزها خوب و بعضی چیزها بد خواهند بود. در این دسته از نظریات، کیفیت یا ارزش اخلاقی اعمال، اشخاص و منشها، وابسته به ارزش غیراخلاقی نسبی آن چیزی است که به وجود میآورند و یا به دنبال ایجادش هستند. نتیجه گرایی وصف آن دسته از نظریات اخلاقی است که بنابر آنها، نتایج هر عمل تعیینکننده درستی و اعتبار هر حکم اخلاقی درباره آن عمل است. با این حساب، عملی اخلاقاً درست است که نتایج خوب به بار آورد؛ ازاینرو در نتیجه گرایی، توجه به نتیجه و پیامد عمل بر خود عمل رجحان دارد و در هر عمل، یک ویژگی مصحح اساسی و نهایی در کار است: ارزش غیراخلاقی نسبی پیامد آن. این گروه ازنظریات، برای تعیین خوب یا بد بودن عملی، نتایج آن فعل را معیار قرار میدهند. (فرانکنا،1385: 52 ).
فایده باوری با نقدهای جدی مواجه شده است، ازجمله آنکه به سادگی نمیتوان به نتایج افعال پی برد و این نظریه اخلاقی جایی برای انگیزه و نیّت در نظر نگرفته است.
شاید ذکر این نکته خالی از فایده نباشد که همانطور که گفتیم، در نتیجه گرایی، درستی و نادرستی یک عمل بر اساس نتایج آن عمل سنجیده میشود، یعنی پس از انجام یک عمل، بر اساس خوبی یا بدی نتایج آن عمل است که رأی بهدرستی و نادرستی آن میدهیم. اما قبل از انجام عمل، فاعل تا آنجا که ممکن است نتایج آن را حدس میزند و در صورتی که نتایج به نفع او یا اکثریت باشند به انجام عمل مبادرت میورزد .اما نتایج حدس زده شده، گاهی متفاوت با نتایج واقعیای است که انجام عمل در پی خواهد داشت و معلوم نیست که کاملاً این همان باشند. زیرا اولاً در حدس زدن نتایج، هنوز عمل انجامنشده و نتایج حدس زده شدة آن، کاملاً درست و یقینی نیستند؛ و ثانیاً ممکن است ما در حدس زدن نتایج خود را بفریبیم و نتیجه را به گونهای که به نفع انجام یا ترک عمل است، حدس بزنیم. بنابراین صرفاً نتایج واقعی خود عمل، پس از انجام عمل است که میتوانند تعیینکننده درستی آن باشند.
یکی دیگر از نظریههای مطرح در فلسفهی اخلاق، اخلاق مبتنی بر فضیلت است. اخلاق فضیلتگرا از مهمترین نظریههای رقیب نتیجهگرایی و وظیفهگرایی است. این نظریه با مقاله کلاسیک خانم انسکومب با عنوان فلسفه اخلاق جدید احیا شد. ریشههای اخلاق فضیلت به یونان باستان برمیگردد. و مهمترین کتاب فضیلت در آن دوره اخلاق نیکوماخوس ارسطوست. نظریه اخلاق فضیلت از آدمیان میخواهد پیوسته در پی آن نباشند که فعل اخلاقی درست چیست، بلکه از آنها میخواهد که حالتهای درونی خود را زیبا سازند، آنگاه بهطور طبیعی فعل زیبا از آنان سر خواهد زد. این حالتهای درونی زیبا همان فضایلاند. فضیلت حالتی در منش یا شخصیت آدمی است که او را سوق میدهد که اخلاقی رفتار کند (قراملکی و همکاران،1390: 64-66).
[1]. Task-oriented
[2]. Geremy Bentam
[3] . Richard Price
[4] . HD. Them. Pritchard
[5] . W. David Ross
[6]. Elizabeth Anscombe
[7] . Attainment
[8] . Virtue-oriented
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | docx |
حجم فایل | 87 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 40 |
مقدمه
در این فصل ابتدا در قسمت مبانی نظری، ضمن ارائه تاریخچه ای از اخلاق در اسلام و ضرورت توجه به آن، تربیت به طور کلی و بعد از آن تربیت در دوره کودکی مورد بررسی قرار می گیرد. از میان ابعاد مختلف تربیت، تربیت اخلاقی و ضرورت توجه به آن محور بحث بوده که بعد از توضیح در زمینه تربیت اخلاقی و بررسی نظریه ها و رویکردهای مختلف در این زمینه، تربیت اخلاقی کودک و زمان آغاز این نوع تربیت در دوره کودکی از دیدگاه اندیشمندان مختلف بحث شده است.
در قسمت پیشینه تجربی نیز پژوهش های انجام شده بر اساس ارتباط با موضوع از عام به خاص تنظیم شده است و در پایان این فصل مطابق با مباحث مبانی نظری و پیشینه تجربی جمع بندی ارائه شده است.
2-1- مبانی نظری
2-1-1-تاریخچه اخلاق در اسلام
بخشی از تعالیم اسلام را اخلاق اسلامی شکل می دهد، که تحت عناوین اخلاق حمیده و رذیله مورد بحث جدی است. خداوند یکی از اهداف اساسی بعثت پیامبر اسلام(ص) را تزکیه مردم از آلودگی های اخلاقی می داند« به یقین، خدا بر مومنان منت نهاد که پیامبری از خودشان برانگیخت، تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد، قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» (آل عمران: 163).
یکی از شعارهای محوری پیامبر اسلام چنین بوده است «انما بعثت لا تمم مکارم الاخلاق» تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی برانگیخته شدم. پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به سبب تاکیدهای ایشان توجه به مسائل اخلاقی تداوم یافت. امیرالمومنین علی(ع) اولین کسی است که در این باب اثری مکتوب از خود به یادگار نهاد و در نامه ای به امام حسن (ع) نکاتی مهم در اخلاق و تربیت اخلاقی بیان نمود که به نامه 31 نهج البلاغه معروف است که ابواحمد حسن بن عبدالله عسکری از دانشمندان اهل سنت در کتاب الزواجر و المواعظ در مورد آن می نویسد: اگر از کلمات پندآموز چیزی باشد که باید با آب طلا نوشته شود همین نامه است (مکارم شیرازی، ج1، 1377).
رساله حقوق امام سجاد و دعای مکارم الاخلاق ایشان در صحیفه سجادیه نیز در این زمینه بی نظیرند و در روایاتی که از امامان معصوم(ع) به ما رسیده، بسیاری از مسائل اخلاقی مطرح شده است. از این رو تدوین کنندگان مجموعه های روایی بخشی از آنها را به اخلاقیات اختصاص داده اند. مثلا در کتاب شریف کافی، بخشی از جلد دوم آن با عنوان «کتاب العشره» و «صفات المومن» در مورد مباحث اخلاقی است. هم چنین رساله ای با عنوان صفه المومن و الفاجر از اسماعیل بن مهران و المانعات من دخول الجنه از جعفر بن احمدقمی، کتاب تحف العقول از ابومحمد شعبه حرانی، مکارم اخلاق از علی بن احمد کوفی، مکارم اخلاق از طبرسی، السعاده و الاسعاد از عامری، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق از ابن مسکویه، احیاء و علوم الدین و کیمیای سعادت از غزالی، اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق اشراف از روزبهان شیرازی، اخلاق شمسی و اخلاقی کاشفی از علی کاشفی، مجهه البیضاء فی تهذیب الاخیار از فیض کاشانی و جامع السعادات از ملامهدی نراقی و معراج السعاده از احمد نراقی تالیف شده و این روند تا به امروز ادامه دارد و نشانگر پیشینه طولانی افتخار آمیز اخلاق در جهان اسلام است ( به نقل از داوودی، 1391، ص 25). که هم اکنون تحت عنوان علم اخلاق مورد توجه قرار گرفته است.
ابن مسکویه(1422ق) در تعریف علم اخلاق می نویسد: علم اخلاق، صفت های خوب و بد و راههای اکتساب صفت های خوب و دوری از صفت های بد را بیان می کند و نیز درباره خلق می گوید: «حالتی است که باعث می شود افعال متناسب با آن بدون نیاز به فکر و تامل از فرد صادر شود» .
خواجه نصیرالدین طوسی(1360) دراین باره می نویسد: علم اخلاق علمی است که نفس انسانی را چگونه خلقی اکتساب تواند کرد که جملگی افعالی که با ارادت او از او صادر شود، جمیل و محمود بود. بنابراین از نظر وی این علم بیان کننده صفت هایی است که انسان باید در خود ایجاد کند تا رفتارهای ارادی صادر شده ای از همگی نیکو و پسندیده باشد. وی در علم اخلاق هم از صفتهای خوب و بد و هم از چگونگی کسب صفت های خوب و دوری از صفت های بد بحث می کند.
ملااحمد نراقی(1351) در معراج السعاده می نویسد: فایده علم اخلاق پاک ساختن نفس است از صفت های رذیله و آراستن آن به ملکات جمیله که از آن به تهذیب اخلاق تعبیر می شود و به نظر وی در علم اخلاق از فضایل و رذایل و از چگونگی اکتساب فضایل و زودن رذایل بحث می شود.
بنابراین موضوع علم اخلاق فضیلت ها و رذیلت ها و راههای ایجاد فضیلت ها و مبارزه با رذیلت هاست. یکی از این راهها تربیت است.
2-1-2-تربیت
تربیت به معنای پروردن، از حد افراط و تفریط بیرون آوردن و به حد اعتدال سوق دادن است و از ریشه «رب ب» معادل رشد و تحول در همه ابعاد و به معنای پرورش و رشد دادن تدریجی چیزی از مرحله نقص به مرحله کمال است(راغب اصفهانی، ص 436). اما تربیت در اصطلاح، کوشش برای ایجاد دگرگونی مطلوب در فرد و به کمال رساندن تدریجی و مداوم او است. به عبارت دیگر، تربیت به فعلیت رساندن استعدادها، به کمال رساندن فرد مستعد کمال و نیز مراقبت از او در مسیر رشد و کمال است. از این تعریف اهمیت فراوان تربیت آشکار می گردد، چون انسان، ترکیبی از استعدادها و قوای جسمی و روحی است. پیامبر گرامی اسلام در حدیثی انسان ها را به معادن تشبیه کرده و فرموده است:«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضّه ، مردم معدن هایی هستند همچون معادن طلا و نقره»(فروع کافی، ج8، ص177،ح197).
چنانچه استعدادها ی درونی به شکوفایی و فعلیت نرسد، زندگی انسان بیهوده خواهد بود و کسی که هدف مشخص و اعتقادات راسخی دارد همواره در مسیر کمال گام می نهد و هر لحظه خود را به هدف نزدیک تر می کند. پس انسان دور از تربیت، یعنی انسان دور از حیات فرهنگی و اعتقادی، دور از کمال و پیشرفت، انسان بی هدف و بالاخره انسانی دور از انسانیت. موضوع تعلیم و تربیت و روش های مطلوب آن از زمان های بسیار دور مورد توجه بشر بوده و در تمام عصرها در زندگانی انسان اهمیت والایی داشته است. علاوه بر پیامبران الهی که رسالت و مسئولیت تعلیم و تربیت جوامع بشری را عهده دار بوده اند، دانشمندان، فلاسفه و اندیشمندان هر جامعه و ملتی نیز همگام با آنان در این رهگذر می کوشیده اند. دانشمندان اسلامی نیز از آغاز قرن اول اسلامی تا کنون، به مدد قرآن و حدیث رهنمودها و تألیفات ارزشمندی از خود بر جای گذاشته اند که همه از آموزه های اسلامی الهام گرفته اند. تعلیم و تربیت به خصوص در دوره کودکی نیز مورد توجه آنان بوده است.
2-1-3-تربیت در دوره کودکی
مسلمانان در در پرتو تعالیم اسلام در امر تعلیم و تربیت به فعالیت پرداختند و با اقتباس تحقیقاتی که در گذشته مردم یونان ، هند، مصر و ایران بود ، خود به اختراعات واکتشافات جدیدی نائل آمدند و تمدن کنونی را که به دست اروپاییان به اوج کمال رسیده، بنیان نهادند. شاید بتوان گفت روابط اروپاییان، طی جنگهای صلیبی با دنیای متمدن اسلامی آن روز، وسیله بیداری آنها گردید و منجر به پیدایش رنسانس شد. لوتر برای اولین بار پیشنهاد کرد که دولت ها موظفند آموزش و پرورش ملت های خود را برعهده گیرند و با اجبار کودکان را تحت تعلیم قرار دهند تا سبب ترقی و تعالی ملت خود گردند. بتدریج آموزش وپرورش علمی مستقل شد و شعبی از قبیل فلسفه آموزش و پرورش ایجاد شد و دانشمندانی چون هربارت، روسو، فروبل، پستالوزی و دیویی در این رشته پا به عرصه وجود گذاشتند (صدیق،ص115).
در اینجا بود که دوره کودکی به عنوان یک دوره مهم در نگاه تربیتی اندیشمندان غرب مورد توجه قرار گرفت و اندیشمندان برای کودک بدرستی ارزش قائل شدند، در حالی که تا آن زمان کودک را موجودی فعل پذیر و ناتوان تصور می کردند و به خودی خود برای او ارزشی قائل نبودند، دوران کودکی او را مقدمه بلوغ می پنداشتند و فقط فرد بالغ را کامل تصور می نمودند. در حالیکه که از نظر آموزش و پرورش هیچ کس در هیچ مرحلی ای کامل نیست. بنابراین دوره کودکی دوره ای خاص است که مقتضیات خاص خود را دارد. امرسن می گوید: «به کودک احترام بگذارید و درزندگی او زیاد مداخله نکنید و خلوت او را برهم نزنید و در این کارکوتاهی مکنید، ولی در عین حال به خود نیز احترام بگذارید. وی تاکید می نماید در تربیت کودک دو نکته مهم است: مقتضیات طبع کودک را مراعا ت کنید وموافق جهتی که دارد، او را بار آورید و به سلاح دانش مسلحش کنید و تاکید می کند راه تربیت صحیح همین است که بس دشوار است و معلم باید در این راه همه نیرو، وقت و فکر خود را به کار گیرد» (بهشتی ،1377،ص100-99).