دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 96 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 159 |
فصل اول
وجود یک کودک عقب مانده ذهنی مسائل فراوانی را در خانواده و اعضای آن بوجود می آورد و تأثیر آن بر رفتار و واکنشهای والدین موضوعی نیست که قابل اغماض و انکار باشد. این تأثیر تنها بر روی نحوه ارتباط والدین با یکدیگر و یا ارتباط بین کودک معلول با سایرین نیست، بلکه ارتباط متقابل و تعاملات افراد خانواده را نیز تحت تأثیر قرار می دهد (تیم چاک[1]، به نقل از نظامی 1366).
وجود کودک عقب مانده ذهنی معمولاً منجر به تغییر رفتار اعضای خانواده می شود. والدینی که با هزاران امید و آرزو منتظر تولد طفل طبیعی و سالم و زیبا می باشند، با تولد کودک عقب مانده با مرگ آرزوها و امیدها و افول انتظارات خود مواجه می شوند و آینده ای مبهم و تاریک را برای خود ترسیم می نمایند.
وقتی کودک از لحاظ بدنی طبیعی بدنیا می آید، انتظارات والدین تا اندازه ای برآورده می شود. اما بعدها اگر در جریان رشد کودک مشکلی رخ دهد ممکن است که این توقعات تغییر کند و درست در همین زمان است که برچسب هایی از قبیل کندآموز، کندذهن و عقب مانده ذهنی از طرفین والدین مورد استفاده قرار می گیرند (الکساندر و تیم چاک[2]، به نقل از نظامی 1366).
در نگاهی گذرا به مسئله عقب ماندگی ذهنی و تأثیری که این پدیده بر روابط والدین با یکدیگر و با کودک و از طرفی با دیگران می گذارد، می توان والدینی را مشاهده کرد که تا مرز نابودی و از بین بردن فرزند خویش پیش رفته و یا درصدد طرد کامل او برآمده اند. از سویی دیگر، والدینی را نیز می توان یافت که تمام هم و غم و نیز تلاش خود را صرف رشد و شکوفایی و درمان و تربیت فرزند عقب مانده ذهنی خود کرده اند. شاید این برخوردها و واکنش های متضاد از طرف والدین بیانگر این باشد که آنها در هنگام برخورد با فرد عقب مانده ذهنی دچار نوعی ابهام می شوند و این باهام شاید به دلیل عدم شناخت موضوع عقب ماندگی ذهنی، انواع و عوامل بوجود آورنده آن باشد. بنابراین قبل از هر چیز با توجه به مسائل متعدد کودکان عقب مانده ذهنی ضروری به نظر می رسد که درک روشنی از تعاریف، طبقه بندی و علل و عوامل مؤثر در بروز عقب ماندگی ذهنی ارائه گردد. چرا که در هر مقطع زمانی تعریفی خاص با توجه به نگرش های حاکم بر جوامع از پدیده عقب ماندگی ذهنی ارائه می شود و در نتیجه وظایف والدین نیز بر اساس این تعاریف و نگرشها، تعیین و مشخص می شوند (تیم چاک[3]، به نقل از نظامی 1366). والدین نه تنها نسبت به فرزند عقب مانده ذهنی خود واکنش عاطفی نشان می دهند. فشار گروهها خواه واقعی باشد یا غیرواقعی، اغلب والدین را به کناره گیری از تماس های عادی اجتماعی شان وادار می سازد. خانواده بی اختیار گوشه گیر می شود و به دلیل افزایش این طرد اجتماعی و گوشه گیری، والدین تمایل به تمرکز دائمی و بیش از حد بر فعالیت های کودک پیدا می کنند. این افزایش توجه و تمرکز به ناتوانائی های کودک، موجب بروز اختلالات شخصیتی و روانی بیشتر والدین می گردد (داور منش، 1370).
وجود کودک عقب مانده ذهنی اثرات عمیقی بر روی نحوه ارتباط اعضای خانواده با هم و هر یک از آنان با کودک می گذارد و همین اثرات، چنانچه به گونه ای منطقی و چاره جویانه حل نشود، ضایعات جبران ناپذیری بر والدین و سایر اعضای خانواده و خصوصاً کودک عقب مانده وارد می کند. عامل هرگونه تفاهم و پذیرش یا عدم تفاهم در اصل خود والدین می باشند. بنابراین نوع عکس العملی که پدر و مادر در مقابل عقب ماندگی ذهنی فرزندشان از خود بروز می دهند در ایجاد جوی مساعد هم برای خود کودک و هم برای سایر افراد خانواده نقش بسیار حساسی را دارد (میلانی فر، 1370).
تعریف عقب ماندگی ذهنی[4]:
تاکنون تعاریف متعددی از عقب ماندگی ذهنی توسط دست اندرکاران و متخصصان مختلف ارائه گردیده است. اما باید اذعان نمود که تعریف دقیق و روشن عقب ماندگی ذهنی چندان آسان نیست، زیرا که عقب ماندگی ذهنی با شرایط یکسان و به یک میزان و با علل مشابه و آثار همانند در همه افراد عقب مانده ذهنی مشاهده نمی شود. عقب ماندگی ذهنی یک پدیده تک بعدی نمی باشد، بلکه یک شرایط مرکب و پیچیده ذهنی است. به همین جهت بسیاری از متخصصین امور تربیتی، روان شناسی و روان پزشکی و پزشکی علاقمند به بررسی ابعاد مختلف عقب ماندگی ذهنی می باشند. بدیهی است که در این میان، پزشکان در تعریف عقب ماندگی ذهنی عمدتاً توجه خاصی به ضایعات مغزی معطوف داشته و روان شناسان بیشتر به چگونگی رفتار در افراد عقب مانده ذهنی توجه می نمایند. در هر حال آنچه که مورد نظر غالب متخصصان آموزش و پرورش کودکان عقب ماندگی ذهنی می باشد، ارائه یک تعریف جامع از عقب ماندگی ذهنی و نمایان نمودن تمامی ویژگی های مربوط به تأخیر در رشد ذهنی و روانی و عاطفی و اجتماعی افراد عقب مانده است (افروز، 1370).
انجمن عقب ماندگی امریکا[5] تعریفی بدین قرار ارائه می دهد، عقب مانده ذهنی به شرایطی اطلاق می شود که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی پایین تر از میانگین است و همزمان با آن در رفتارهای انطباقی نارسایی هایی دیده می شود که این وضعیت در دوران رشد پیش می آید (گروسمن، به نقل از منشی طوسی، 1369). عملکرد کلی ذهن بر اساس نتیجه آزمونهای هوشی استاندارد سنجیده می شود. زمانی که گفته می شود عملکرد ذهنی فرد پایین تر از میانگین است یعنی دو انحراف معیار نمره هوشی او از حد متوسط پایین تر است و رفتار سازگارانه عبارتست از درجه رسیدن فرد به معیارهای مناسب سن و گروه اجتماعی در استقلال فردی و مسئولیت اجتماعی می باشد (منشی طوسی، 1369).
کـانـر[6] دو طبقه از اشخاص مبتلا به نقص ذهنی را برحسب موقع و منزلت بزرگسالیشان تعریف کرد. تعاریف او میزان معلولیت را با توجه به شرایط محیطی که فرد معلول باید خود را با آن منطبق سازد مورد توجه قرار می داد و کندذهنی نسبی و مطلق را با توجه به تعابیر ذیل مورد تمیز و تفکیک قرار می داد.
نوع اول عقب ماندگی ذهنی شامل افرادی که در تمام جوامع دچار مشکل هستند یعنی نارسایی های آنها به گونه ای است که هم در جوامع پیشرفته و هم در جوامع غیر پیشرفته، عقب مانده ذهنی تلقی می شوند. و نوع دوم شامل افرادی می شود که محدودیت های هوشی آنها به طور قطع مرتبط با معیارهای فرهنگی خاص است که آنها را احاطه کرده که در جوامع ساده ترف آنها هیچ مشکلی در باب نایل شدن و برخورداری از برابری در برآورد آرزوهای قابل درک و عملی خود ندارند (رابینسون به نقل از ماهر 1366).
اینهلدر[7] شاگرد و همکار پیاژه تعریف هوش و عقب ماندگی را اینطور بیان می کند. هوش نتیجه تأثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است و اگر این رابطه متقابل به طور متعادل صورت گیرد موجب توانایی سازگاری با محیط و پیشرفت هوش می شود. کودک در مراحل مختلف رشد تصاویر ذهنی مختلفی دارد که از تصاویر ذهنی ساده شروع می شود و به تصاویر پیچیده تری می رسد. گذشتن از این مراحل یعنی از مراحل پایین به مراحل بالاتر بستگی به رشد هوش، ساختمان عصبی و بدنی، تجارب اجتماعی و تجارب زندگی او دارد.
اهمیت نظریه اینهلدر در هوش این است که پدیده های روانی و بخصوص هوش دارای الگوی مخصوص و از یک نظام کلی که اساس آن تجارب اولیه و عکس العملهای کودک از بدو تولد حتی قبل از اینکه قادر به تکلم باشد شروع می شود. این عکس العملها حسی و حرکتی هستند که کودک روابط محسوس عینی و عملی بین اشیاء و حوادث را بطور منظم یکی بعد از دیگری کشف کرده و پاسخهای عملی و درست به وضعیت های مختلف می دهد. از همین جا اینهلدر عقب مانده را افرادی از جامعه می داند که در مراحل پایین رشدی متوقف می شوند و در آنها کششهای نهاد قوی و زیاد است (به نقل از میلانی فر 1370).
طبقه بندی کودکان عقب مانده ذهنی
افراد عقب مانده ذهنی را بنابر ملاکها و ضوابط مختلفی تقسیم کرده اند و علت تقسیم بندیهای متعدد این است که عقب ماندگی ذهنی یک بیماری یا سندرم واحدی نیست بلکه حالاتی است که بر اثر عوامل متعدد و متفاوتی بوجود می آید. از تقسیم بندیهایی که توسط متخصصین مختلف ارائه شده است می توان به طبقه بندیهای زیر اشاره نمود(میلانی فر 1370):
1-روان شناسان
2-روان پزشکان
3-متخصصین تعلیم و تربیت.
1- گروه دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر [8]
این گروه دارای بهره هوشی بین 70-50 می باشند. بدلیل آنکه شناسایی و تشخیص کودکان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در سنین پایین بویژه قبل از دبستان و دوره های اول دبستان بسیار مشکل می باشد. تعداد قابل توجهی از آنان در مدارس معمولی ثبت نام می کنند. البته بتدریج همزمان با پیچیدگی نسبی محتوای دروس و بویژه در اواخر کلاس و از کلاس دوم به بعد عقب مانده ذهنی این قبیل دانش آموزان بیشتر آشکار گشته و شناسایی و تشخیص آنان آسانتر می شود. دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر نمی توانند بهره لازم و کافی را از برنامه های آموزشی کلاسهای معمولی ببرند. این کودکان در هر حال آموزش پذیر بوده و قادر به فراگیری اطلاعات عمومی و درسها رسمی کلاس از قبیل خواندن و حساب کردن و مهارت های مناسب شغلی بوده و می توانند در اداره زندگی خود از تحصیل خویش بهره مند شوند. این دانش آموزان می توانند با حداقل مشاوره در زندگی خود کفایی اقتصادی و اجتماعی داشته باشند (افروز، 1369).
تشخیص افراد عقب مانده ذهنی آموزش پذیر بر اساس آزمایشهای عمومی و رشد بدنی به دلیل آنکه غالباً مشابهت فراوان با افراد عادی دارند تقریباً غیر ممکن می نماید. اما در راه رفتن و بویژه صحبت کردن، به طور کلی دچار کندی محسوس هستند. در این گروه افرادی پیدا می شوند که از لحاظ یادگیری در کارهای عملی و غیر کلامی به حد متوسط کودکان عادی می رسند. در مورد آموزش نیز اگر برنامه ها مناسب به اجرا گذاشته شوند، می توانند در زمینه درسی موفق باشند (نلسون[9] و ایزرائیل [10]1980 به نقل از منشی طوسی 1369). این افراد با رسیدن به سن بلوغ در جمعیت وسیع جامعه گم می شوند زیرا توانایی سازگاری شغلی و اجتماعی را دارا هستند. (میلانی فر 1370).
2- گروه کودکان عقب مانده ذهنی تربیت پذیر[11]
این گروه از کودکان دارای بهره هوشی بین 25 تا 50 می باشند. معمولاً تعدادی از کودکان عقب مانده ذهنی تربیت ÷ذیر در سنین دبستان در سازمان ها و مؤسسات مختلف و عده ای نیز در منزل نگهداری می شوند (افروز 1365). این کودکان و نوجوانان می توانند انجام امور ساده و آسان را فراگیرند و قادرند خود را از خطرات عادی حفظ نموده و از عهده کارهای شخصی خود برآیند. قوه تعمیم و تمیز آنها محدود است. امور و کارهای ساده را به آهستگی و با تأخیر می آموزند ولی برای یادگیری مسائل پیچیده استعداد کافی و تمرکز فکری لازم را ندارند. از لحاظ عاطفی وضع متغیری دارند. خیلی زود تحت تأثیر قرار می گیرند و در برابر مخالفت دیگران عصبانیت و حملات تهاجمی از خود نشان می دهند (میلانی فر، 1370). در حد بالای این گروه افرادی هستند که بهره هوشی آنها به سطح کودکان آموزش پذیر می رسد بنابراین از توانایی بیشتری برای یادگیری برخوردار هستند. و می توان با اصولی که در آموزش آنها لازم و ضروری به نظر می رسد به آنها درجهت یادگیری کمک کرد (مک کویین و پاترسون[12] 1983).
3- گروه کودکان عقب مانده ذهنی حمایت پذیر [13]
این کودکان که دارای بهره هوشی کمتر از 25 دارند به علت عقب ماندگی شدید ذهنی و بدنی قادر به یادگیری و تربیت پذیری در حد مطلوب نبوده و توانایی انطباق با محیط و سازگاری اجتماعی را ندارند. از نظر اقتصادی کارایی لازم را نداشته و نیاز به کمک مستمر در انجام کارهای شخصی دارند. تکلم و رشد گویایی در درجات پایینی است. قضاوت و استدلال در آنها کم و یا وجود ندارد. دقت و حافظه در آنها بسیار ضعف است. درجات پایین این گروه را افرادی تشکیل می دهند که به هیچ وجه فعالیت ذهنی نداشته و یا فعالیت ذهنی بسیار محدودی دارند. ولی درجات بالاتر را کسانی می دهند که قادر به تکلم کلماتی محدود هستند (میلانی فر، 1370) .
کودکان حمایت پذیر به کمک بسیار نیازمندند و حتی خیلی از آنها توانایی خودیاری ندارند. این کودکان اغلب در مؤسسه های ویژه نگهداری می شوند زیرا نگهداری آنها در خانه برای دیگر افراد خانواده مشکلاتی را ایجاد می کند و ممکن است بر روی سایر افراد خانوادو و کارکرد آن اثر بگذارد (نلسون و ایزرائیل[14]، به نقل از منشی طوسی، 1369).
لازم به ذکر است که در سالهای اخیر تنها، نگهداری این افراد مورد توجه نبوده بلکه به آموزش و پرورش این گروه از افراد نیز توجه زیادی مبذول شده است.
واکنشهای والدین نسبت به کودک عقب مانده ذهنی
تولد یک کودک عقب مانده ذهنی می تواند برای خانواده واقعه ای ناگوار باشد هاگامن به نقل از منشی طوسی (1369) برخی مسائل مربوط به واکشنها و سازگاری در برابر کودک عقب مانده ذهنی را مورد بحث قرار داده است. بی تردید در باتدا واکنشها به انتظاراتی معطوف می شود که از کودک بدنیا آمده انتظار می رفته است. اکثر والدین انتظار دارند که کودکانی جذاب، تیز هوش، تندرست، شاد و دوست داشتنی داشته باشند. والدین کودک عقب مانده ذهنی نه تنها برای انتظارات بر باد رفته خود افسوس می خورند، بلکه اغلب با فشارهای روانی و اقتصادی بسیاری نیز روبرو هستند.
وجود کودک عقب مانده ذهنی می تواند گوناگونی را برای والدین به همراه داشته باشد. ایجاد و تشدید اختلافات خانوادگی، تحمل بار سنگین اقتصادی، تحمل صحبت های دیگران در رابطه با کودک و بسیاری از مسائل دیگر می تواند از تظاهرات خانواده هایی باشد که کودک عقب مانده ذهنی دارند. والدین کودکان عقب مانده ذهنی در شرایط دشواری قرار دارند، زیرا از لحاظ اجتماعی ممکن است به خاطر فرزندشان احساس شرم کنند و این احساس شرم ممکن است به طور آشکار یا پنهانی موجب طرد کودکان شود. بسیاری از خانواده ها به شدت روش زندگی خود را تغییر می دهند. زیرا وجود کودک دارای عقب مانده ذهنی خانواده را درگیر کرده و فعالیت اجتماعی شان را تقریباً محدود می سازد (بکمان[15] 1991).
تأخیر در راه رفتن، تأخیر درحرف زدن، عدم استقرار و سکون، عدم توانایی کودک در انجام امور، زنگهای خطری هستند که وجود کودک غیر طبیعی را اعلام می دارند. خانواده در آغاز مسئله را جدی تلقی نمی کند. ولی بعد از مدتی که اختلالات کودک بارزتر می شود، خانواده دیگر قدرت توجیه را از دست می دهد. کندی رشد ذهنی کودکش را حس می کند. نگران می شود و به هر حال بنا به توصیه دیگران یا به میل خود به متخصص مراجعه می کند (داورمنش ، 1370).
معلولیت کودک، کندی رشد و امکانات سرپرستی ویژه ای که برای مراقبت جسمی و آموزشی کودک لازم است، بعلاوه سرخوردگی و رؤیاهای بربادرفته، همگی بر والدین فشارهایی وارد می کند که موجب برهم خوردن نظم و آرامش و تعادل خانواده می شود. تنش هایی که بخاطر مراقبت از کودک بوجود می آید، اشکال در ایجاد ارتباط با کودک بعلت عدم توجه از جمله مشکلات دیگری هستند که بر والدین تأثیر می گذارند. دالتون و اپشتاین[16] به نقل از ملک پور (1369) بیان می کنند که والدین ممکن است همزمان در مورد ناامیدی خود، غمگین بوده، در مورد مسئولیت و احساسات متضاد خود، احساس گناه کرده و در مورد آینده کودک نیز نگران باشند. والدین ممکن است خود را در زمینه بهبود وضعیت کودک ناکان ببینند گرابلر[17] می گوید: هنگامی که امید والدین برای بهتر شدن وضع کودک به نتیجه نمی رسد، خشمگین می گردند و این خشم، به نوبه خود، ایجاد احساس ناامیدی و گناه می کند ( به نقل از ملک پور، 1369).
واکنش همه والدین در مقابل معلولیت ذهنی فرزندشان یکسان نیست. ولی به طور کلی می توان پذیرفت که اکثریت قریب به اتفاق والدین اینگونه کودکان در مقابل معلولیت ذهنی فرزندشان به نحوی واکنشی نامطلوب از خود بروز می دهند که نوع و میزان این واکنش و عکس العملها، با توجه به جنبه های شخصیتی آنها و زمان بروز واکنش، با یکدیگر متفاوت می باشد. (ملک پور، 1369).
بسیاری از والدین اینگونه فرزندان خود را تا حد امکان از برخورد با دیگران منع نموده، تا آنجا که بتواند آنان را در محیطی دور از سایرین نگه می دارند. تأکید درجداسازی کودک معلول از اقوام، همسایگان و نزدیکان کم کم موجب انزواگرایی کل خانواده می گردد که این خود لطمات جبران ناپذیری برای خانواده به همراه دارد. زیرا انسان موجودی اجتماعی است و برای جبران نیازهای عاطفی و اجتماعی خود، احتیاج به برخورد متقابل با همنوعان خود دارد. پدر و مادر از داشتن چنین کودکی به شدت رنج می برند. گاهی خود را سرزنش می کنند و با نهایت ملاطفت، حداکثر کوشش خود را به پای کودک می ریزند و زمانی نیز دیگران را مقصر قلمداد می کنند. (سعیدی، 1369).
واکنشهای والدین به تشخیص اینکه کودک آنها عقب مانده است تا حد زیادی یک امر فردی است. نوع و شدت پاسخها به طور متنوعی گسترده است. اما یک دسته از واکنش ها به طور مشترک در میان اکثریت والدین با کودک عقب مانده ذهنی دیده می شود که عبارتند از :
1- واکنش های اضطرابی:
والدینی که به سبب داشتن فرزندان دچار نقص در ماتم از دست دادن یک رؤیا بسر می برند. احساسات تعمیم یافته اضطراب را نشان می دهند. اضطراب بخاطر این سؤال که چگونه باید بین مسئولیت تأمین رفاه یک انسان دیگر و حق فرد برای داشتن یک زندگی مستقل تعادل برقرار کرد ارتباط دارد. ایجاد این تعادل به یک سازگاری شخصی و درونی نیازمند است. (کرنیک[18] و همکاران 1985).
از آنجا که کودک عقب مانده ذهنی احتیاج به اتکاء زیاد و حمایت مستمر والدین دارد، چنین افرادی با داشتن کودک عقب مانده ذهنی دچار تضاد و درگیریهای بسیار می گردند. واکنشهای عاطفی پیچیده، واکنشهای ناسازگارانه شدید از جانب والدین آشکار می گردد. اینگونه والدین همواره این ترس را دارند که کودک عقب مانده همیشه با آنها خواهد بود. اگر چنین ترسی عمیق و دائمی باشد در والدین ایجاد اضطراب می کند (داورمنش، 1370).
گروهی از والدین که بسیار مضطرب و نگران هستند در برابر اولین اعلام خطری که به آنها می شود، دچار نگرانی شده و به متخصصین مختلف مراجعه می کنند تا هر چه سریعتر درمان کودک را آغاز کنند. این دسته از والدین نیز مشکلات خاص خود را دارند. معمولاً مایل نیستند که کودکشان همراه با سایر کودکان عقب مانده ذهنی در مدارس مخصوص اینگونه کودکان تحصیل کنند و گاه برنامه هایی را به کودک خود تحمیل می کنند که بیشتر از توانایی های او است و موجبات خستگی شدید او را فراهم می کند (رابینسون به نقل از ماهر 1366).
2- تمایل به طرد کودک
ناسازگاری عاطفی والدین بر روی رفتار آنها با کودک عقب مانده ذهنی تأثیر می گذارد. در بیشتر موارد این رفتار به شکل طرد کودک، آشکار می شود. فرید[19](به نقل از راتن و اسمیت[20] 1991) معتقد است که اینگونه والدین تصور می کنند که با تحت فشار گذاشتن کودک در خانه و سختگیری نسبت به کودک به او کمک می کنند. در حالیکه چنین محیط ناآرام و سختی کودک را به جانب بسیاری از اختلالات سوق می دهد. معمولاً چنین والدینی توجه زیاد به رشد چنین کودکی از خود نشان می دهند. اما این توجه اساساً انعکاسی از ترس و وحشت و اختلالات خود والدطن می باشد زیرا که پدر و مادر معمولاً به طور ناخودآگاه کودک را طرد می کنند و چون از چگونگی احساس خود نسبت به کودک بی اطلاع می باشند بنابراین دچار تضاد می گردند.
3- احساس گناه والدین :
اغلب اتفاق می افتد که والدین کودکان عقب مانده ذهنی به اشکال مختلف خود را مسئول یا مقصر وضعیت کودک بدانند و آن را ناشی ازعملی تلقی کنند که قبلاً انجام داده اند. ممکن است والدین به صورت یکی از سه شکل کلی ذیل احساس گناه خود را آشکار سازند. اولین شق مشتمل بر والدینی است که در سابقه زندگی یشان سندی مبنی بر انکه در واقع آنان نقس فرزندشان را موجب شده اند وجود دارد. چنین سوابقی استفاده از داروهایی در طول دوران بارداری، دارا بودن اختلالات ژنتیکی نهفته در خانواده، دچار شدن به بیماری قابل پیشگیری یا درگیر رخدادهای مشابه، که والدین معتقدند می توانسته اند از آنها پیشگیری کنند. دومین طریقی که والدین کودکان با عقب ماندگی ذهنی توسط آن احساس گناه را آشکار می سازند کمتر منطقی به نظر می رسد. این طریق در اعتقاد والدین به اینکه نقص کودک تنبیه عادلانه و عقوبت اعمالی خاص و ناپسند است که آنان در گذشته مرتکب شده اند. انعکاس می یابد نیازی نیست که بین ماهیت گناه گذشته و ماهیت نقص ارتباط وجود داشته باشد. سومین تظاهر احساس گناه برداشتی است که والدین نسبت به پیش آمدن چیزهای خوب و بد زندگی دارند. آنان اساساً اظهار می دارند چیزهای خوب برای افراد خوش اقبال و چیزهای بد هم برای افراد بد اقبال اتفاق می افتد. چنین اعتقاد کلی صرفاً به این سبب که نقص وجود دارد پدر و مادر را در احساس گناه باقی می گذارد (ویلککس[21] ، 1979).
بکمان[22] (1983) اظهار می دارد که احساس گناه و تقصیر در والدین بر اثر تولد فرزند معلول ذهنی بوجود می آید. این نوع فرزند تهدیدی بر علیه خود والدین است که موجب می گردد والدین نتواند از زندگی خود لذت ببرند. والدینی که چنین تفکری را دارند، برای آنها بی نهایت مشکل است تا کودک را بپذیرند. اینگونه والدین عقب ماندگی ذهنی فرزند خود را انکار می کنند و تمایل به دریافت کمک از دیگران برای بهبود وضعیت کودک را ندارند.
احساس گناه شکل خاصی از اضطراب است که از عوامل خود برتر بسیار قوی سرچشمه می گیرد. این احساس معمولاً در مقابل برخی از اعمال گذشته فرد بروز می کند. شخصی که بطور دائم احساس گناه می کند دارای یک درک شخصی ضعیف از موقعیت می باشد که خود را در مسیری بسیار ناخوشایند می بیند. وقتی احساس گناه بسیار قوی باشد. فرد احساس ناامنی و عدم حماطت می کند و به همین نسبت میزان احساس رضایت شخصی این افراد بسیار پایین می آید. هر قدر احساس گناه والدین بیشتر باشد تمایل آنها به متهم یا مقصر دانستن خودشان برای وضعیت کودک بیشتر می شود. نیکسون و سینگر به نقل از بلاچر[23] و دیگران (1980) اظهار می دارند که تعداد زیادی از والدین کودکان عقب مانده ذهنی خود شرمی و تقصیر افراطی را تجربه می کنند. والدین اینگونه کودکان نسبت به فرزند عقب مانده خود احساس گناه و مسئولیت می کنند، حتی زمانی که کودک آنها به طور روشنی دارای نقیصه نیست.
برکویتز[24] (1960) ابراز می دارد که مادران افسرده ای که دارای فرزند عقب مانده ذهنی هستند به طور معنی داری نسبت به مادران با کودک عادی احساس گناه و تقصیر بیشتری می کردند هم چنین در پژوهش او نشان داده شد که همانند جمعیت عادی احساس گناه و خود شرمی والدین با کودک عقب مانده ذهنی با افسردگی، ناامیدی، بی یاوری، و خودپنداره پایین ارتباط دارد. و نیز اعتقاد بر این است که احساس گناه که بوسیله والدین کودکان عقب مانده تجربه می شود به وابستگی والدین به کودکان خود، کارآمد بودن والدین، سیستم های سلامت خانواده، ارتباط سالم بین والدین ارتباط دارد (مایرسون[25] به نقل از بیلی[26] و دیگران 1992) .
ژاک [27](1979) عنوان می کند اینکه والدین با کودک عقب مانده ذهنی بین دو احساس عشق و نفرت از کودک قرار می گیرند حقیقت دارد. تضاد میان این دو احساس موجب بوجود آمدن واکنش احساس گناه و تقصیر می گردد و چون والدین نمی توانند به وجود این تقصیر اعتراف کنند، بنابراین احساس تقصیر به شکل واکنش طرد، حمایت بیش از حد، تحت فشار گذاشتن کودک انعکاس پیدا می کند.
والدین کودکان عقب مانده ذهنی ممکن است احساس گناه کنند. والدین ممکن است به دلیل آنکه حس می کنند نسبت به کودک خود خشم و خشونتی نشان داده اند. این احساس گناه برایشان پیش می آید و اینکه، انگیزه های غیرارادی برای طرد کودک و احتمال نابود کردن او در خود احساس می کنند. (ولفنزبرگر[28]، به نقل از ملک پور 1369).
بعضی از والدین به کودک به عنوان یک عامل تنبیه کننده که از جانب خدا، برای کیفر گناهی که در گذشته مرتکب شده اند، می نگرند. احساس گناه به خصوص هنگامی واقعی است که والدین انگیزه از بین بردن کودک خود را داشته باشد (ملک پور 1369).
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 92 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 148 |
فهرست مطالب
عناوین صفحه
چکیده .............................. 1
فصل اول : مقدمه
پیشگفتار ........................... 3
مقدمه .............................. 5
بیان مساله.......................... 10
پرسش پژوهش ......................... 10
فرضیه پژوهش ........................ 10
اهداف پژوهش......................... 11
اهمیت و ضرورت پژوهش................. 11
متغیر ها ........................... 13
متغیر مستقل......................... 13
متغییر وابسته ...................... 14
متغیر تعدیل کننده .................. 14
متغیر کنترل کننده .................. 14
تعاریف واژه ها ..................... 15
الف: مفهومی ........................ 15
ب: عملیاتی.......................... 15
فصل دوم: پیشینه پژوهش
اضطراب ............................. 17
Anxienty ............................ 17
اجزای اضطراب........................ 19
الف) جنبه فیزیولوژیکی .............. 19
ب) جنبه شناختی ..................... 19
خصیصه های اضطراب.................... 20
واکنش های اضطراب.................... 21
اضطراب عمیق به چه شکل صورت می گیرد.. 21
هنگامی که اضطراب افزایش می یابد..... 22
تظاهرات بدنی اضطراب................. 22
تظاهرات روانی اضطراب................ 23
الف) اضطراب امواج آزاد.............. 23
ب) بی تابی ......................... 24
ج) تنش ............................. 24
د) هراس ............................ 24
عکس العمل به اضطراب ................ 25
انواع اضطراب ....................... 25
1- اضطراب عینی...................... 25
2- اضطراب روان نژندی................ 26
3- اضطراب اخلاقی..................... 27
راههای کاهش اضطراب.................. 27
1- دارو............................. 28
2- ریلکسیشن ........................ 30
3- رفتار درمانی .................... 30
مکانیسمهای دفاعی اضطراب ............ 31
سرکوبی.............................. 31
فرافکنی ............................ 32
درون فکنی........................... 33
همانند سازی ........................ 34
انکار............................... 35
جا به جایی ......................... 35
خیالبافی............................ 36
والایش .............................. 37
دلیل تراشی.......................... 38
فخر فروشی........................... 38
بازگشت ............................. 39
عکس العمل سازی...................... 39
واکنش وارونه ....................... 40
انزوا............................... 40
نظریه ها و اضطراب................... 41
نظریه روان تحلیل گری روانکاوی....... 41
نظریه رفتاری ....................... 43
نظریه اصالت وجود ................... 44
نظریه زیست شناختی................... 44
نظریه سرشتی ........................ 45
نظریه فردی.......................... 45
نظریه انسان گرایانه ................ 46
اضطراب (تحقیقات جدید ، 1384)........ 47
هنجاریابی آزمون اضطراب اشپیل برگر در شهر مشهد 47
کار ................................ 50
معیارهای شرایط کار ................. 52
معیارهای فیزیولوژیک ................ 52
معیارهای روانی...................... 53
معیارهای تولید ..................... 54
مکتبهای فکری در روان شناسی کار...... 54
الگوی دیوان سالاری................... 54
عناصر اصلی این الگو................. 54
الگوی تایلوریسم (تفکر علمی)......... 55
الگوی اداری......................... 55
الگوی معاصر روان شناسی کار.......... 56
عوامل اضطراب زا و کار............... 56
اضطراب در دوران اشتغال (تحقیقات جدید 1384) 60
عوامل اضطراب زا .................... 60
1- منابع تنش زای عمومی در زندگی روزمره افراد 60
2- منابع تنشی زای عمده مرتبط با مشاغل افراد 61
آثار و عوارض اضطراب در دوران اشتغال. 63
عوارض و آثار فردی/ جسمانی........... 63
عوارض و آثار رفتاری................. 63
آثار رفتاری در محیط کار............. 64
روان شناسی زنان..................... 66
فرضیه روانکاوی...................... 67
دیدگاه هلن دویچ (1982-1884) ........ 68
اعتماد به نفس زنان.................. 69
زنان و کار.......................... 70
زنان و کار (خانه)................... 71
زنان خانه دار....................... 71
(ارزش کار خانگی زنان) (تحقیقات جدید) 73
بررسی میزان آگاهی زنان خانه دار ساکن تهران از علل بیخوابی و
مسائل بهداشتی، روانی مربوط به آن... 74
(پایان نامه کارشناسی ارشد) ایران داودی به راهنمایی نصرت روشن
روان............................... 75
زنان و کار (خارج از خانه) .......... 75
پنهان کاری.......................... 77
حاکمیت – محکومیت ................... 78
نابرابری موقتی ..................... 78
نابرابری دائمی ..................... 78
پیامدهای استرس...................... 79
محیط فیزیکی خطرناک ................. 80
بازارهای کار و ساختارهای صنعتی در زندگی شغلی بانوان 81
نخست ............................... 82
دوم................................. 82
سوم................................. 82
(تحقیقات روزنامه ای در مورد مشاغل و کارکردن زنان در بیرون
از خانه)........................... 84
مشاغل دارای مالکیت زنان 3/1 تا 4/1 کسب و کارهای اقتصاد
رسمی جهان را شامل می شود............ 84
نگاه جنسیتی نسبت به زنان در قانون کار غیر کارشناسی است 85
یک در صد افزایش در جمعیت زنان بیکار برابر 19 در صد کاهش
نرخ مشارکت ......................... 87
افزایش شهری شدن از نرخ مشارکت زنان می کاهد 87
آیا گریه کردن یک خصیصه زنانه است؟ (تحقیقات جدید) 88
توصیه مهم .......................... 90
بررسی شدت برخی عوامل استرس زای شغلی در پرستاران 90
نتابج .............................. 91
شیوه های مقابله با اضطراب در دوران اشتغال 92
شیوه و راهکارهای فردی............... 92
دستور العمل (یک).................... 97
مرکز اطلاعات و آمار زنان............. 98
فصل سوم : روش شناسی پژوهش
جامعه آماری......................... 100
نمونه ی پژوهش....................... 100
روش نمونه گیری...................... 100
ابزار پژوهش......................... 101
تست اضطراب کتل...................... 101
روش اجرای تست ...................... 106
روش نمره گزاری ..................... 107
روش های تحلیل آماری................. 108
فصل چهارم: ارائه داده های پژوهش
الف) توصیف داده ها ................. 109
نتیجه گیری.......................... 112
فصل پنجم: بررسی و تحلیل نتایج
بحث و نتیجه گیری و بررسی در مورد داده ها 114
پیشنهادها........................... 116
فهرست منابع......................... 117
ضمائم
پرسشنامه............................ 121
موضوع این پژوهش بررسی میزان اضطراب در میان زنان شاغل و خانه دار می باشد و هدف اصلی ما شناخت آثار و نتایج اشتغال زنان بر روی بیماری اضطراب است و کار زنان چه میزان بر اضطرابشان تاثیر می گذارد؟ فرضیه این پژوهش این است که بین اضطراب زنان شاغل و زنان خانه دار تفاوت وجود دارد نمونه آماری در این تحقیق 100 نفر از زنان تهرانی می باشند که در سال 85-84 به صورت تصادفی انتخاب شده اند و با استفاده از تست اضطراب کتل از 50 زن شاغل و 50 زن خانه دار بین 25 سال تا 45 سال گرفته شده است. بر اساس تجزیه و تحلیل آماری می توان گفت که به احتمال 99 در صد و P > %1 بین اضطراب زنان خانه دار و شاغل تفاوت معنی داری وجود دارد.
پس در این تحقیق به این نتیجه می رسیم که کار باعث کاهش اضطراب زنان می شود و مشغله های خانه داری و تربیت فرزندان و به عبارتی خانه دار بودن زنان در بالا بردن اضطرابشان نقش موثری دارد.
پیشگفتار
در عصر حاضر زن در جامعه نقش قابل توجهی دارد و اغراق نگفته ایم اگر به گوئیم بخشهایی از جامعه در دست زنان شاغل است وجامعه بروی آنها حساب می کند زن در عصر حاضر در خانواده و هم در جامعه نقش مهمی را ایفا می کند ، از جمله تربیت فرزندان آگاه و عالم، فراهم کردن محیط آرام و ایجاد آرامش در خانواده و فعالیت در امور اجتماعی و فرهنگی، اقتصادی و سیاسی موجب شده است که باری از جامعه را بدوش بکشند و پا به پای مردان در پیشبرد اهداف جامعه نقش مهمی داشته باشند حتی زنان در بخشهایی مشغول فعالیتهایی هستند که مردان نمی توانند جایگزین آنها شوند در عین حال شرایط اجتماعی فرهنگی جامعه در خیلی از موارد پویایی متناسب با آنرا نداشته است. اشتغال زنان از سوئی با مسائل جاد و برخی از موارد مواجه گردیده و از سوی دیگر اختلاف عقیده را در میان گروه های مختلف مردم موجب شده است. (ساروخانی، باقر، 1370ص 167)
هر چه نقش زنان در فعالیت های اجتماعی بیشتر می شود، و هرچه از تفاوتهای زنان و مردان در به عهده گرفتن مقامها و مسئولیتهای گوناگون کاسته می شود، زنان بیشتری به مناصب مدیریتی در سازمانها و نهادهای مختلف دست می یابند و همراه با آن با دشواریها و مسائل پیچیده مدیریت مواجه می شوند که متاسفانه هنوز این گونه دشواریها برای مدیران زن به قوت دو چندان خود نمایی میکند . (مریلین . نینگ 1376)
جامعه امروز، اجتماع تبادل اطلاعات است و آنچه رشد همه جانبه را در جامعه تسریع می کند، سرعت بخشیدن به این تبادل است .
زنان به عنوان نیمی از پیکره اجتماع از این قاعده مستثنی نیستند، و بی تردید آنچه می تواند این قشر از جا معه را به رشد مورد انتظار و به شرایط مطلوب برساند، انتقال و تبادل اطلاعات در مقولات مختلف مورد نیاز و مربوط به آنهاست.
آسیب شناسی این موضوع می تواند گویای بخش بزرگی از موانع رشد زنان درجامعه ما باشد انتقال اطلاعات مورد نیاز بانوان و حتی آنچه درباره آنها و مختص آنهاست. در جامعه ما بسیار ضعیف است . این ضعف از یک سو ریشه در ضعف ابزار اطلاع رسانی زنان دارد که به طور خاص نشریات تخصصی زنان را شامل می شود، این ضعف بیشتر در بعد کمی خود نمایی می کند؛ چنان که با وجود رشد بسیار در خور توجه تعداد عناوین نشریات در سالهای گذشته، تعداد نشریات تخصصی زنان همچنان محدود و معدود است و مهمتر آنکه هیچ تلاشی از سوی دست اندرکاران برای جبران این کمبود شدید صورت نمی گیرد. (سروش بانوان، 1384، سونیا پور یامین) .
مقدمه
زندگی و مشکلات مربوط به آن امری است که همواره مورد بحث بوده و خواهد بود. مشکلاتی که نه تنها رو به افزون هستند بلکه با تنوع و تغییر شکل زندگی مدرن هر چه بیشتر حاد تر و بدون راه حل تر جلوه می کند، همه افراد بشر در طول زندگی خود با موانع و مسائلی رو به رو می شوند که حل آن برایشان دشوار و یا حتی نشدنی جلوه میکند، ولی همین انسان خودش نیز در بیشتر کردن مشکلات و مصائب سهیم است و ناخواسته و یا نادانسته بر مسائلی که در زندگی و روح و روان و جسم او اثر مخرب دارند دامن زده و حتی گاهی در صدد رفع آن نیز بر نمی آید و شاید از اینکه خود او باعث ایجاد مشکلات می باشد ناآگاه است. هر فردی میتواند با آگاهی و شناخت اطراف خود با مسائل محیطی به مبارزه برخاسته، خود را از فشارهای عصبی، روانی، و یا جسمی موجود به هر نحو که ممکن باشد، دورنگه دارد. پرهیز از شرایط بیمارزا، امری ضروری است که باید مورد توجه همگان باشد. (چارتهم 1373، ص 3)
اضطراب یک نوع مشکل بیماری زاست ، در تشریح حالات روانی فرد، اضطراب رایج ترین اصطلاحی است که بکار برده می شود. رویکردهای گوناگون برای مطالعه اضطراب وجود دارد که اغلب با هم متفاوت و ما حصل عملکرد آنان برخی مواقع نادرست و تاثیرات آن غیر قابل دستیابی است؛ به طور حتم فردی که از اضطراب در رنج است به مجموعه ای از شیوه ها به محرک پاسخ می دهد که برخی از این واکنشها در سطح (خودآگاهی) او نمی باشد.
بین تمام سندرم های بالینی اختلالات مطرح و مورد مطالعه در روان شناسی بالینی اختلالات اضطرابی شایع تر از همه هستند. طبق انجمن «انستیتو ملی بهداشت ملی» (ایالات متحده) قریب پانزده میلیون آمریکایی از نوع اختلال اضطرابی در رنج هستند و عصر حاضر را عصر اضطراب خوانده اند.پیچیده گی های جاری تمدن، سرعت تغییرات و بی توجهی نسبی به مذهب و ارزشهای خانوادگی برای افراد و اجتماعی، تعارض ها و اضطراب های تازه ای به وجود آورده است . (پور افرکاری، 1369، ص361)
اضطراب یکی از شایعترین مسائلی است که در کار طبابت به آن برخورد می شود، که عده ای بیماران مبتلا به اختلال اضطراب مزمن نسبت به پزشکان چهل برابر است و 30% کسانی که به پزشک عمومی مراجعه می نمایند، از این ناراحتی در عذابند، حتی در بیماران مبتلا به آسیب عضوی نیز اضطراب به علت احساس بی کفایتی، ناتوانی یا درماندگی خصوصیت بارزی از اختلال است .
اضطراب به طور معمول به حالتی انفعالی مبهم و ناخوشایند اطلاق می شود که با مشخصه هایی چون احساس خطر قریب الوقوع ، بیم، درماندگی و ناآرامی همراه است و غالبا از ترس بدین صورت متمایز می شود، که حالت اضطراب عموما بی علت است در صورتی که ترس وانمودی از یک موضوع مشخص ترسناک از شخص یا رویدادی است . (وبر 1985 ، ص 43)
احتمالا اضطراب شدید و عمیق ، شایع ترین نشانه در همه اختلالات عصبی است. برای برقراری فاصله ای بین اضطراب عادی و اضطرابی که مربوط به تشخیص بیماری می شود با مشکلاتی رو به رو می شویم، همه ما گاهگاهی مضطرب هستیم ولی این نوع مثبت اضطراب است و این امکان را به ما می دهد که با سودمندی به طور اساسی در زندگی پیشرفت کنیم. اضطراب مربوط به بیماری انسان را مجبور به گریز از واقعیت کرده و او را به سوی امراض حتی (پریشانیهای روانی، وازدگی، آسم و ...) که بر ضد شخص وقت تاثیر اضطراب حمایت می شوند هدایت می کند (چارتهم ، 1373، ص 38)
از واژه اضطراب مانند غالب واژه های روان شناختی سوء استفاده گشته است و بیشتر بیانگر توجیه حالتی کلیشه ای است که برخی افراد در واکنش به بعضی موقعیتها از خود نشان می دهند. آنچه که سبب جلب توجه می شود. استواری و عدم تزلزل افراد است. ما اغلب خود را با قالب مشخص انسانی نیرومند می سنجیم با این شگفتی که افراد نیرومند چگونه بی اعتنا به آسیبهای زندگی ادامه می دهند تا جایی که استحکام آنان تحسین ما را بر می انگیزد. (الیور، 1383)
اضطراب در واقع همه انسانها تجربه می کنند. اضطراب یک احساس منتشر بسیار ناخوشایند، مبهم ، دلواپسی است که با یک یا چند تا از احساسهای جسمی همراه می گردد، مثل احساس خالی شدن سردل، تنگی قفسه سینه، طپش قلب، تعویق ، سر درد یا میل جبری ناگهانی برای دفع ادرار، بی قراری و میل برای حرکت نیز از علائم شایع است (کاپلان و سادوک 1927) .
در طی سه قرنیکه ، شخصیتهای ممتاز زن مورد کاوش و بررسی قرار گرفتند. 38% این زنان نامدار نویسنده بوده و بقیه شامل زنان ملکه – رهبر، سیاستمدار و معشوقه های رجال نامدار بودند (کامل ، 1913)
بررسیها نشان می دهند که حتی امروز نیز 80% زنان به مشاغل سنتی جنسیتی چون مددکاران اجتماعی، تکنیکهای بهداشتی، پرستار، اپراتور تلفن، منشی و غیره اشتغال دارند. (رسکین ، 1986)
عجیب این است که دستاوردهای بزرگ زنان نیز بازتابی دریافت نمی کند و در حالت خاص این دستاوردها به سرقت می رود و به حساب مردان منظور می شود. فرضا مولکول ژنتیکی (DNA) را در نظر بگیرید. این کشف بزرگ به دانشمندانی چون واتسون (WATSON) نسبت داده شده است : لیکن هیچ نامی از همکارش یعنی روزالیند فرانکلین برده نشده است . (سایر، 1978)
از نظر ژنتیکی یک فرق اساسی بین زن و مرد وجود دارد، زن جفت بیست و سومش XX است ولی مرد XY است .
از نظر غدد داخلی بدن زنان فرق اساسی در دو غده با مردان دارند: 1- تخمدانها 2- جفت
تخمدانها : 1- هورمونهای استروژن 2- پروژسترون
1- در ایجاد میل جنسی زنانگی دخالت دارد و صفات ثانویه جنسی زنانگی را سبب میشود، کمبود آن سبب عقب افتادگی تظاهرات جنسی و صفات جنسی می شود.
2- رحم را برای حاملگی آماده می سازد کمبود آن سبب سقط جنین می شود.
جفت: 1- پلاسنتاگوتادوترفین 2- استروژن
1- سب توقف قاعدگی و خروج اوول از تخمدان می گردد.
2- در ایجاد شیر در پستان مادر سهم دارد.(یوسف کریمی، 1382،ص 19)
در اجتماع امروزی کار بیش از پیش اهمیت پیدا می کند. وقتی یکدیگر را ملاقات می کنیم، پس از سلام و احوالپرسی، اولین سوالی که معمولا مطرح می شود این است: چه کار می کنی؟ کار نه تنها منابع مالی و سطح زندگی افراد را بهبود می بخشد، بلکه بر سلامت جسمی و روانی آنها نیز اثر مثبت می گذارد.
از سالها پیش، سازمانها و کارخانه های صنعتی به این فکر افتاده اند که کمیت تولیدات خود را بالا ببرند، بر کیفیت آنها بیفزایند و بدین وسیله بقای خود را، در دنیای رقابت تضمین کنند، در واقع، رقابت صنعتی، لزوم سازگاری با شرایط کار و اثر آشکار عوامل انسانی و محیط فیزیکی بر تولید، صاحبان کارخانه ها و روان شناسان را و اداره کرده است که کار را به طور عمیق و با دید علمی مطالعه کنند. (دکتر حمزه گنجی، 1381)
بیان مساله
در این تحقیق به بررسی میزان اضطراب بین زنان شاغل و زنان خانه دار پرداخته می شود و مساله اصلی این است که آیا اشتغال در اضطراب زنان موثر است؟ در این رابطه محقق بر آن شد تا مروری بر نظریات روان شناسان داشته و دیدگاه آنان را با مسئله اضطراب و میزان آن در زنان شاغل و خانه دار بررسی نماید.
پرسش پژوهش
1- آیا بین اضطراب زنان شاغل با زنان خانه دار غیر شاغل تفاوت معنی داری وجود دارد؟
فرضیه پژوهش
1- بین اضطراب زنان شاغل و زنان خانه دار تفاوت وجود دارد؟
اهداف پژوهش
اهتمام نسبت به گسترش فرهنگ، منطقی ترین راه برای حصول به آرمان ها و اهدافی است که می بایست بر پایه و اساس متسحکمی استوار باشد. با تکیه بر فرهنگ اصیل و درست میتوان تعادل و توازن را در زمینه های کار زنان در جامعه و خانه حفظ کرد و زمینه های کار زنان در جامعه و خانه حفظ کرد و زمینه های پیشرفت زنان را در اداره امور خود فراهم آورد. با وجود تحولات عظیمی که در جامعه ایران به وجود آمده، مسلما زنان که نیمی ازمنابع انسانی بیشمار می روند تحت تاثیر این تحولات قرار گرفته و امروزه در صد زیادی از زنان به بازار اشتغال راه یافته اند. بنابراین می خواهیم بدانیم رابطه اضطراب در بین زنان شاغل که عامل پیشبرد اهداف توسعه اقتصادی و اجتماعی هستند و زنان غیر شاغل به چه میزان است. آیا زنان شاغل می توانند در محیط خانواده هم به همان نسبت زنان خانه دار موثر واقع شوند؟ در واقع هدف اصلی ما شناخت آثار و نتایج اشتغال زنان بر روی بیماری اضطراب است کار زنان چه میزان بر اضطرابشان تاثیر می گذارد؟
اهمیت و ضرورت پژوهش
در طول تاریخ آنجایی که ایسمهای مادی و یا فرهنگ های غلط به اشتباه اسلامی ریشه کرد زنان همواره مورد سوء استفاده قرار گرفته اند، باید اذعان داشت که زنان در مقام پایین مرحله انتخاب قرار گرفتند و همیشه مجبور بوده اند که انتخابشان موکول و موخربه انتخاب شدنشان باشد و به مرور زمان این فرهنگهای غلط حکم بر جوامع باعث تنش های رفتاری و اخلاقی در زنان چه آنها در محیط خانواده بودند و چه آنها که هم در محیط کار و هم در خانواده نقش هایی را بر عهده داشته اند شد. از آنجا که الگو ها دارای خصیصه خط شکنی و محبوبیت هستند، معرفی هر چه افزون تر آنان و خوب معرفی کردن آنان نقش فرهنگی بسیار قابل تاملی دارد.
آگاهی به زمان امروز وقوف به زمان ، ایجاب می کند که در معرفی الگوها از شیوه های مدرن و حساب شده ای استفاده می شود که برای عامه مردم دارای جذابیت باشد. شناسایی و معرفی الگوهای برتر به همان اندا زه که انگاره های عاجزانه را در زنان از بین می برد و آنان را برای رویارویی با موانع ومعضلات مهیا می کند، در مردان نیز پنداره های غلطی را که حکایت از ناتوانی زنان دارد سست می کند و یا از بین می برد . (روزنامه همبستگی).
در کلام نهایی باید گفت هر چه میزان حاشیه ای بودن زنان در جامعه کاسته می گردد به همان نسبت بحران هویت فردی و اجتماعی اضطراب وبی اعتمادی و احساس ناتوانی و ... در این قشر عظیم کاسته خواهد شد. (آلن، بیرون، ترجمه: باقر ساروخانی)
«متغیر ها»
متغییر مستقل
یعنی متغییری که منجر به تغییر سایر متغییر ها می شود و پژوهشگر تاثیر آن را بر متغییر دیگر مورد بررسی قرار می دهد، در پژوهش حاضر «اضطراب» متغیر مستقل است چرا که محقق می خواهد تاثیر آن را بر زنان بررسی کند.
متغییر وابسته
متغییری است که تحت تاثیر متغییر مستقل قرار میگیرد و بر اثر تغییرات آن متغییر می کند. در حقیقت متغییر وابسته متغییری است که مورد پیش بینی است. در پژوهش حاضر «شغل زنان» متغییر وابسته است . زیرا شغل زنان بسته به متغییر مستقل (اضطراب) است.
متغییر تعدیل کننده
متغییر تعدیل کننده، متغییری است که رابطه بین متغییر مستقل و وابسته را تحت تاثیر قرار می دهد. در پژوهش حاضر «شاغل و غیر شاغل بودن» متغییر تعدیل کننده است.
متغییر کنترل کننده
به متغییرهایی که پژوهشگر با روش هایی خاص، اثر آنها را خنثی می کند، متغیر کنترل کننده است. سطح فرهنگی، تحصیلات ، سن ، موقعیت خانوادگی ، جنس
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 462 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 64 |
«فهرست مطالب»
عنوان مطالب صفحه
فصل اول :
مقدمه............................................................................................................................ 3
بیان مسأله....................................................................................................................... 6
اهداف تحقیق................................................................................................................ 7
اهمیت و ضرورت تحقیق............................................................................................... 8
تعریف عملیاتی واژه ها.................................................................................................. 8
فرضیه............................................................................................................................. 8
فصل دوم :
پیشینه تحقیق................................................................................................................ 11
رویکردهای نظری به اضطراب..................................................................................... 12
نظریه روانکاوی........................................................................................................... 12
نظریه رفتارگرایی......................................................................................................... 12
سندرم افسردگی اضطراب........................................................................................... 13
اختلالات اضطرابی...................................................................................................... 19
نتایج مشکلات روش شناسی........................................................................................ 24
اختلالات افسردگی...................................................................................................... 25
اختلالات اضطرابی...................................................................................................... 26
اضطراب منتشر............................................................................................................. 28
روان نژندی ها............................................................................................................. 30
انواع اضطراب.............................................................................................................. 30
فصل سوم :
روش تحقیق................................................................................................................ 40
جامعه.......................................................................................................................... 41
حجم نمونه (تعیین حجم نمونه) ................................................................................... 42
ابزار گردآوری اطلاعات.............................................................................................. 43
روش گردآوری اطلاعات............................................................................................ 44
روش آماری................................................................................................................ 44
فصل چهارم :
محاسبات آمار توصیفی................................................................................................ 47
تعیین جدول ضریب همبستگی..................................................................................... 47
محاسبه فرمول آماری T استیودنت............................................................................... 48
آزمون فرض (فرضیه) ................................................................................................. 49
بحث و نتیجه گیری
فصل پنجم :
نتیجه گیری................................................................................................................. 51
محدودیت های تحقیق................................................................................................. 52
پیشنهادات.................................................................................................................... 52
منابع و مأخذ................................................................................................................ 53
ضمائم و پیوست ها...................................................................................................... 54
فصل اول
مقدمه
بیان مسأله
اهمیت و ضرورت پژوهش
اهداف تحقیق
فرضیهها
تعاریف عملیاتی واژه ها
مقدمه :
اضطراب[1] اساس همة هیجانات است. آیودن[2] عصر حاضر را عصر اضطراب نامیده است. پیچیدگیهای جاری تمدن سرعت تغییرات و بیتوجهی به مذهب و ارزشهای خانوادگی برای افراد و اجتماع ، تعارضها و اضطرابهای تازهای به وجود آورده است. (کاپلان سادوک ، 1368)
درحالیکه ارائه یک تعریف از اضطراب که تمامی جنبههای آن را پوشش دهد بسیار مشکل است ولی هرکس میداند که این احساس چیست اضطراب یک احساس بسیار ناخوشایند و اغلب مبهم است که با یک یا چند احساس جسمی همراه میگردد درواقع اضطراب یک پاسخ به خطر یا تهدید است به منظور حمایت ارگانیزم. (پورافکاری، 1373)
اشکال اضطراب را برحسب هیجانی که نرمال یا بیمارگونه باشد مورد بررسی قرار میدهند بطورکلی اضطراب ممکن است سن حالت[3] و صفتها[4] متقارن شود. (سیمز 1995)
حالت اضطرابی، کیفیتی از مضطرببودن درحال است در این زمان خاص و واکنشی است شرایط تحریکآمیز محیط و ماهیت انتقال دارد اضطراب صفتی یک گرایش بلندمدت است که ممکن است تمام دورة زندگی را در برگیرد که معمولاً با اختلال شخصیت اضطراب همراه است. (سیمز 1995)
بطورکلی استرسآمیز تلقیشدن یک حادثه ، بستگی به ماهیت حادثه و نیز چارهها و دفاعها و مکانیسمهای مقابلهای شخصی دارد که همة اینها با ایگو (خود، نهاد) در ارتباط هستند انتزاعی جامع که به فرآیندهای ادراک تفکر و عمل شخص به حوادث برونی و سائقهای درونی اطلاق میشود.
اگر ایگو شخص عملکرد مناسب داشته باشد شخص در تعادل سازگارانه با دنیای برون و درون خود خواهد بود اگر عملکرد ایگو مناسب نبود و عدم تعادل ادامه یابد شخص دچار اضطراب خواهد شد. (کاپلان ، 1368)
اضطراب در سه سیستم جداگانه خود را نشان میدهد که عبارتند از سیستم :
روانی ـ فیزیولوژیکی و رفتاری که در نهایت هدف آنها حمایت از ارگانیزم میباشد یکی از پیامدهای این سه بعد این است که میتوانند با هم ترکیب شوند و در سطح اضطرابی که افراد تجربه میکنند تغییرات وسیعی ایجاد کنند. (تیلور ، 1953)
اضطراب زمانی ناهنجار است که شدت آن مانع تحقق اهداف شخصی یا ارتباطات بین فرد میشود یا باعث درجات بالایی از ترس و درد شود. در چنین سطحی از شدت اضطراب به صورت اختلالات اضطرابی درنظر گرفته میشود بنابراین یک اختلال اضطرابی با شدت سطح اضطرابی که فرد تجربه میکند استمرار و تضعیف ، فرد مشخص میشود. (فاپولی ـ گیلبرا ایروتبس ، 1988 ، به نقل از کاردوجی 1998)
مطالعات اخیر نشان میدهند که اختلالات اضطرابی شایعترین اختلالات روانپزشکی را تشکیل میدهند و تشخیص زود و به موقع اختلالات اضطرابی میتواند به درمان مؤثرتر و پیامدهای مثبت درمان این اختلالات منجر شود. امروزه ابزارهای تشخیصی مختلف در سراسر دنیا به منظور تسریع رواندرمانی بوجود آمده است و کاربرد بالینی فراوانی دارند که برخی از این ابزارها در ایران نرم شده و قابل استفاده میباشند در این تحقیق سعی شده با استفاده از ابزارهای تشخیصی شناخته شده جهت تسهیل در تشخیص گامی برداشته شده باشد که در روند درمانی بهتر مؤثر واقع شود.
بیان مسأله :
اضطراب هسته مرکزی و نشانة اصلی اغلب اختلالات روانی محسوب میشود و همانطور که در بیماریهای جسمانی درد نمایندة وجود بیماری است در بیماریهای روانی اضطراب نشانگر وجود مشکل میباشد.
اضطراب یک وضعیت شایع در زندگی است و در شکل طبیعی خود انگیزة حرکت محسوبمیشود ولی در حالت فرضی و مزمن در سیستم شناختی ـ عاطفی فرد واردمیشود و انفعالات ، عواطف، واکنشها ، شناخت و ادراک را تحتتأثیر قرار میدهد تحقیقات مختلفی در زمینه مفهوم اضطراب و اختلالات اضطرابی انجام شده است و به عنوان نمونه ، تحقیقات الکین و برنات[5] (1987) که موفق شدند صفات پنهانی از بیماران روانتنی از جمله الکی تایمر را براساس پاسخگویی به رورشاخ تشخیص دهند و همچنین تحقیقات وسیعی که در کشورهای کانادا ، سوئیس و فرانسه در ارتباط با اضطراب و آزمون رورشاخ انجام گرفته که بطورکلی نتایج نشان دادند پاسخگویی افراد اضطرابی و افراد عادی به این آزمون تفاوت معناداری دارد.
در همین رابطه این نکته نیز قابل بررسی است که آیا بین اضطراب دختران و پسران رابطه وجود دارد ؟
اهداف تحقیق :
اضطراب از هر نوع و از هر عامل و پدیده ای در زندگی انسانی همواره موجب رکود فعالیت ها و کاستی تلاش ها و کم شدن بهره وری و حتّی انحراف از نتایج عملکرد افراد انسانی است.
اضطراب اگر فقط در حد استارت و انگیزش حرکت و فعالیت رُخ دهد اتفاقاً بسیار ارزشمند است و امّا اگر از حد خود خارج شود، موجب کاهش فعالیت ها و انحراف از اهداف و تعرّق دست و پا و تپش قلب و لرزش دست و پا در حالت جسمانی و کم خلقی و بدخلقی افراد و بدبینی و احساس حقارت در خود در جنبه شناختی و حتی پایین آمدن عزت نفس و اعتماد در افراد می گردد. فلذا هدف اصلی تحقیق عبارت است از :
(فرضیه)
مقایسه اضطراب دانش آموزان دختر و پسر سوم راهنمایی منطقه کرج می باشد.
اهمیت و ضرورت پژوهش :
نظر به اینکه علائم اضطرابی در تمامی اختلالات روانی مشهود است و در بعضی موارد باعث پوشیدهشدن تابلوی واقعی بیماری میشد و از طرفی درمان مناسب بر پایة تشخیص صحیح قرار دارد بنابراین اجرای چنین پژوهشی از اهمیت بسزایی برخوردار است براساس اطلاعات موجود تحقیقاتی در زمینة اضطراب انجام دادهایم.
اهمیت پژوهش :
جهت استفاده از نتایج پژوهش در کمک مشاورهای به دختران و پسران است.
تعریف عملیاتی :
در فرد مضطرب بالا : در این پژوهش فرد مضطرب بالا براساس چارک بالای نمرات نمونهها در آزمون سنجیده میشود.
فرد مضطرب پائین : به کسانی اطلاق میشود که در آزمون اضطراب کتل در چارک پائین نمرات قرار دارند.
نروزها : عبارت از یک اختلال روانی است که عملکردهای اصلی شخصیت را دربرنمیگیرد و فرد به آن آگاهی دارد. از انواع بسیار رایج و شناخته شده نروز میتوان اضطراب، وسواس ، ترسهای مرضی و هیستری را نام برد.
افراد نوروتیک در مجموع تعدادی ویژگی مشترک دارند مثلاً خود را ناراحت احساس میکنند نقش اجتماعی خود را زیاد میبرند در مقابل دیگران حالتی پرخاشگری دارند. یا برعکس پرخاشگری آنها متوجه خود آنهاست خوابهایشان اختلال دارد. روابط جنسی آنها مختل است (سردمزاجی ـ ناتوانی و ...) و بسیار خسته هستند. (روانشناس عمومی دکتر حمزة گنجی)
فرضیهها :
1ـ اضطراب دانشآموزان دختر بیشتر از دانشآموزان پسر است.
بین اضطراب دانش آموزان دختر و پسر سوم راهنمایی منطقه کرج تفاوت معنی داری وجود دارد.
فصل دوم
ادبیات و پیشینة تحقیق
پیشینة تحقیق :
یکی از زمینههای جدید روانشناسی مرضی بخصوص از جنگ جهانی دوم تاکنون قلمرو اختلالات اضطرابی است بررسیهای اخیر نشان دادهاند که اختلالات اضطرابی واجد بیشترین فراوانی در سطح کل جمعیت هستند.
اگرچه اضطراب در وهلة اول بخصوص در قالب اضطراب بزرگسال پدیدههای رایج شناخته شده و فراگیر به نظر میرسد اما بررسی گام به گام آن از حد کودک شیرخواره و در طول مراحل کودکی و نوجوانی نشاندهندة اهمیت و وسعت این اختلال و تنوع شکلگیری و گوناگونی نشانههای آن است تا جائیکه برای پارهای از مؤلفان رفتارهای مرضی را میتوان به منزلة انواع راهحلهایی دانست که کودکان در مقابل اضطراب اتخاذ میکنند. (آژوریاگرا 1982 ، به نقل از دادستان 1370).
به طورکلی واژه اضطراب به معنای گوناگونی مطرح شده است در لغت پریشانی، سرآسیمگی و بیتابی است اضطراب مفهوم جدیدی نیست حتی در آثار مصریان باستان نیز از آن سخن رفته است. (بک 1971)
واژة Anxiety مشتق از کلمة انکسیویس[1] است که در سالهای 1925 به معنی بیقراری و پریشانی به کار رفته است. ( به نقل از بخشانی 1372)
پس در آخر میگوئیم که اضطراب نتیجة رویدادهای مهم و نامشخصی است که امکان دارد فرد در آینده با آنها مواجه شود اضطراب جنبه انتظاری دارد. (جمالفر 1373)
رویکردهای نظری به اضطراب :
اضطراب هیجانی است که حداقل در شکل زودگذر و معمولی آن به وسیلة هر انسانی تجربه شده است برای توصیف ماهیت اضطراب نظرات بسیاری مورد بررسی قرار گرفتهاند.
نظریة روانکاوی :
فروید در دو نوبت به تدوین نظریة اضطراب پرداخته است با راول در نخستین آثارش اضطراب را نتیجة مستقیم سرکوبی دانسته است این مکانیزم براساس بیرونراندن تجسم گشانندهای به خارج از میدان هوشیاری، موجب میشود که بخشی از لیبیدو (Libido) به کار گرفته نشود و همین بخش است که بلافاصله تبدیل به اضطراب میگردد : اضطراب اختلالات روانی یک محصول لیبدو است همچنانکه سرکه محصول شراب است. (فروید 1905 به نقل از کاپلان 1368)
پس این موضعگیری فروید مبتنی بر این اصل است که هنگامیکه سیستم عصبی در مقابله با تحریکهای بسیار شدید ناتوان است اضطراب متجّلی میشود.
نظریه رفتارگرایی :
طبق نظریههای رفتاری اضطراب یک واکنش شرطی در مقابل محیطی خاص است.
(کاپلان 1368) به عبارت دیگر یک پاسخ آموخته شده به محرک ویژهای است که به ارگانیزم هشدار میدهد حادثهای ناخوشایند در شرف وقوع است و باید در انتظار وقوع ناراحتی بود (ماور 1950) .
ابزارهای سنجش اضطراب :
1ـ تکنیکهای عینی
2ـ تکنیکهای فرافکنی
جامعه آماری :
جامعه مورد مطالعه و پژوهش ما تشکیل شده از دانشآموزان دختر و پسر دورة سوم راهنمایی با درنظرگرفتن تعداد افراد خانواده و سن پدر و مادر ، شغل پدر و مادر.
تعریف نمونه :
اعضاء نمونه شامل دو گروه دختر و پسر دورة سوم راهنمایی میباشند که براساس نمرات اضطراب آنهاست و از تست اضطراب کتل انتخاب شده است.
نمونه و روش نمونهگیری :
جمعیت نمونه شامل 15 نفر دختر و 15 نفر پسر بوده است با سن 13 ، 14 ، 15 ، 16 است.
روش تجزیه و تحلیل دادهها :
در این روش دادههای به دست آمده با استفاده از آزمون t , z مستقل مورد تجزیه قرار میگیرد.
سندرمهای افسردگی و اضطراب :
هدف ما در این فصل توصیف نظامهای فعلی طبقه بندی اضطراب و افسردگی به منظور تعیین قلمرو اختلالهایی است که در این جا به آنها اشاره می کنیم.
وسعت و قلمرو مسأله :
شیوع افسردگی : به نظر می رسد اضطراب و افسردگی هر دو از اختلالهایی هستند که عموم مردم و درمانجویانی که به درمانگاه مراجعه می کنند به طور مشترک از آنها شکایت دارند. براساس مطالعاتی که در اروپا و ایالات متحده آمریکا انجام شده، برآورد شده است که بین 9 تا 26 درصد زنان و 5 تا 12 درصد مردان در طول زندگی خود یک بیماری افسرده ساز عمده داشته اند. همچنین برآورد شده است که بین 5/4 تا 3/9 درصد زنان و 3/2 تا 2/3 درصد مردان در برهه ای از زمان به این اختلال دچار هستند. بنابراین زنان دو برابر بیشتر از مردان به افسردگی دچار هستند و این نسبت در جمعیتهای بالینی نیز گزارش شده است. این عدم تجانس در شیوع افسردگی مخصوصاً در گروههای سنی جوانتر صدق می کند. همچنین احتمال بهبود افسردگی در این اشخاص نسبت به افراد مسن تر بیشتر است و نیز احتمال تجربه مجدد بیماری در آنها کمتر می باشد (روبینز[2] و همکاران، 1984 ؛ بلاکر[3] و کلار[4]، 1987 ). مطالعات متعددی که بر روی بیماران مراجعه کننده به پزشکان عمومی انجام نشان می دهند که شیوع افسرده اساسی در حدود 5 درصد است (هوپر[5] و همکاران، 1979 ؛ بلاکر و کلار ، 1987 ) و این میزان سبب شده که اختلال افسردگی یکی از شایعترین مشکلات بالینی پزشکی عمومی تلقی گردد. تخمین زده می شود که تنها در حدود ده درصد بیماران مراجعه کننده به پزشکان عمومی که دچار افسردگی هستند به خدمات روان پزشکی ارجاع داده می شوند.
شیوع حالات اضطرابی : در مورد اضطراب مارکس[6] و لیدر[7] با بررسی 22 مطالعه انجام شده در این زمینه برآورد کرده اند که تقریباً سه درصد جمعیت عمومی به حالت اضطراب دچار هستند. گزارش شده است که در بین آنهایی که از مراقبتهای اولیه استفاده می کنند یعنی مراجعه کنندگان به پزشک عمومی شیوع حالات اضطراب بیشتر از افسردگی است. کدوارد[8] و کوپر[9] (1969) گزارش می کنند که 27 درصد بیمارانی که با علائم روانی به پزشکان عمومی خود مراجعه می کنند دچار حالت اضطرابی هستند. با این حال، شیوع اختلالهای اضطرابی در کار روان پزشکی کاهش یافته است. یکی از دلایل آن این است که پزشکان عمومی معمولاً تمایل دارند بیماران مضطرب را خودشان با استفاده از داروهای بنزودیازپین درمان کنند. و در مواردی این قبیل بیماران به روان پزشک ارجاع داده می شوند که دچار اضطراب مزمن هستند. در عین حال، الگوی ارجاع بیماران دچار اختلالهای اضطراب به خدمات روان پزشکی در حال تغییر است زیرا درمانهای روانشناختی اخیراً بر درمان با دارو ترجیح داده می شوند و همچنین وابستگی فزاینده و داروهای بنزودیازپین سبب اجتناب از آنها شده است. وایسمن[10] و میرز[11] (1978) گزارش داده اند که بیشتر از هشتاد درصد افراد مبتلا به اختلال اضطراب منتشر در طول زندگی خود اختلال هراس سا فوبی را داشته اند و 39 درصد بیماران مبتلا به فوبی دچار اختلال وحشتزدگی شده اند. بنابراین همانند افسردگی، اضطراب توأم با حملات وحشتزدگی یا بدون این حملات یکی از شایعترین حالات آسیب شناسی روانی محسوب می گردد.
تشخیص
اختلالهای افسرده ساز :
طبقه بندی اختلالهای افسرده ساز سبب بحثهای طولانی مدت شده است. سؤال اصلی این است که آیا تظاهرات مختلف بیماری از نظر کمی (بر حسب شدت) یا کیفی (بر حسب ماهیت بیماری) متفاوتند. بحثهای اولیه مبتنی بر توصیفهای مفصل پدیدار شناسی بیماران بوده و سپس با ظهور کامپیوتر بحثها حول مسأله تحلیلهای چند متغیری درجه بندی های علائم در گروه وسیعی از بیماران دور می زده است. بحث اصلی به صورت نمودار در شکل 1 ارائه شده است.
الگوی ابعادی، الگوی بیماری ناپیوسته :
در حالی که هر دو الگوی ارائه شد در شکل 1 امکان وجود یک گروه روان پریش و یک گروه روان رنجور وجود دارد طرفداران الگوی ابعادی معتقدند که اکثریت بیماران در قسمت میانی دو بعد روان پریش و روان رنجور قرار دارند، در حالی که طرفداران الگوی بیماری ناپیوسته معتقد به یک توزیع دونمایی[12] هستند، یعنی تنها تعداد محدودی از بیماران در قسمت میانی ناحیه افسردگی قرار دارند. مطرح کردن نظریه های مختلف در این جا مناسب نیست (کندل 1976). در عوض ما ملاکهای تشخیص اصلی مورد استفاده در مطالعات بالینی و پژوهشی را تعریف و مشخص می کینم، به طوری که بتوانیم گروه بیمارانی را که به شناخت درمانی پاسخ می دهند تعیین نمائیم.
جدول 1 نشان می دهد که بیماری افسردگی می تواند بر کارکردهای مختلف با وسعت مختلف زیاد تأثیر بگذارد. در تمام بیماران افسرده، تعدادی یا تمام علائم فوق با شدتهای مختلف مشاهده می شود و همچنین بعضی از این بیماران علائم واضح روان پریشی را به صورت هذیانها[13] و توهمات[14] نشان می دهند. این هذیانها گاهی اوقات تحت عنوان «هذیانهای کامل» توصیف می شوند، یعنی بر خلاف هذیانهای «از هم پاشیده » بیماران اسکیزوفرنیایی در زمینه خلق بیمار قابل شناسایی هستند.هذیانها نوعاً هذیانهای پشیمانی یا توبه نامیده می شوند و در رابطه با مووضعاتی نظیر احساس گناه، بیماری، فقر و مرگ هستند. توهمها که نادرتر هستند معمولاً در رابطه با موضوعاتی مانند خود مقصر بینی و تقبیح خود هستند.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 309 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 79 |
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده 1
فصل اول (کلیات...) 2
مقدمه 3
بیان مساله 4
اهمیت و ضرورت مساله 5
فرضیه های تحقیق 6
هدف تحقیق 8
فصل دوم (ادبیات....) 9
پیشینه نظری 10
فصل سوم (روش شناسی...) 42
جامعه آماری 43
ابزار پژوهش 43
روش نمونه گیری 45
روش آماری 46
فصل چهارم (تجزیه و...) 47
فصل پنجم (بحث و...) 58
محدودیتهای پژوهش 60
پیشنهادات 61
منابع 62
چکیده :
پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطۀ اضطراب و انگیزۀ پیشرفت در دانشجویان دختر و پسر دانشگاه پیام نور قزوین اجرا شده است.
جامعۀ آماری تحقیق حاضر شامل دانشجویان دختر و پسر دانشگاه پیام نور قزوین می باشد. نمونۀ آماری این تحقیق عبارت بوده از 30 دانشجوی دختر و 30 دانشجوی پسر این دانشگاه که با استفاده از روش نمونه گیری قابل دسترس انتخاب شده اند. ابزاری که برای اجرای این تحقیق مورد استفاده قرار گرفته است دو پرسشنامۀ انگیزه ی پیشرفت هرمنس و اضطراب سنج کتل می باشد.
برای محاسبۀ آزمون از ضریب همبستگی پیرسون و آزمون T استفاده شده است بعد از محاسبات آماری نتایج ذیل به دست آمده است :
با توجه به محاسبۀ ضریب همبستگی پیرسون در فرضیۀ 3 فرضیه صفر رد می شود و فرضیۀ محقق تائید می شود. بنابراین بین انگیزه پیشرفت در پسران و اضطراب رابطۀ معناداری وجود دارد و در فرضیۀ 4 فرضیۀ صفر رد می شود. بنابراین بین انگیزه پیشرفت در دختران و اضطراب تفاوت معناداری وجود دارد.
پس نتیجه می گیریم که بین انگیزۀ پیشرفت و اضطراب رابطۀ معناداری وجود دارد و اضطراب ممکن است در انگیزۀ دانشجویان تأثیر به سزایی داشته باشد.
و با توجه به محاسبۀ آزمون T استودنت در مقایسۀ دو گروه مستقل انگیزۀ و پیشرفت در دختران و پسران نتیجۀ به دست آمده نشان گر این است که فرضیۀ صفر تائید می شود و فرض پژوهش رد می شود.
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه :
اضطراب نقش عمده ای در بین آسیب های روانی بازی می کند در فهم و رشد شخصیت نیز کمک زیادی می نماید. اضطراب معمولاً نقش مهمی در رشد طبیعی و نیز در فرایندهای فرضی در تمام سنین عمر بر عهده دارد.
از عمر روان شناسی به شکل علمی و منظم فقط حدود یک قرن می گذرد ولی رشد آن در چند سال اخیر اعجاب آور بوده است. این رشته همانند علوم دیگر همزمان با ازدیاد روزافزون دانش رشته های تخصصی به وجود آمده و امروزه در آمریکا حدود 20 بخش دارد. نوجوانان و جوانان قشر عظیمی از جمعیت کشورها به ویژه کشور ما را تشکیل می دهند که در پویایی و تداوم حیات اجتماعی یک ملت و رشد و پیشرفت همه جانبه آن نقش بسزایی دارد. نظریه های متنوع و مختلفی در مورد چگونگی شکل گیری و بروز این عامل یعنی اضطراب و عوامل تشکیل دهندۀ آن ارائه شده است. اکثر انسانها با مشکل اضطراب سرکار دارند و در این راستا نیز دانشجویان مشکلات به خصوصی دارند که اضطراب تنها یکی از مشکلات روانی است در این تحقیق سعی می شود رابطۀ بین اضطراب و انگیزۀ پیشرفت بررسی شود و راه حلهای مناسب برای کنترل اضطراب و تقلیل آن عرضه گردد با این نظر که آگاهی والدین و مربیان در این رابطه می تواند راهگشا و کمک کننده باشد.
به اعتقاد روان شناسان انگیزۀ پیشرفت میل اشتیاق یا تلاش و کوششی است که فرد برای دستیابی به یک هدف و یا تسلط بر روی اشیاء و امور و یا افراد و اندیشه ها و رسیدن به یک معیار متعالی از خود ابراز می دارد.
انگیزۀ پیشرفت لزوماً برای پیشرفتهای مشهود مانند کسب نمرات بالا در آزمونها مقامهای مورد قبول اجتماعی یا حقوق و دستمزد بالا نیز با وجود آنکه انگیزه پیشرفت دارای برنامه ریزی و کوشش در راه تعالی و کمال است نگرش به سوی موفقیت است اهمیت دارد نه خود موفقیت. انگیزۀ پیشرفت ممکن است گسترۀ وسیعی از فعالیتها را در بر بگیرد و خود را در مشاغل و محلهای مختلفی مطرح سازد. (محمد پارسا، 1375 ، ص 103 )
اتکینسون[1] از محققینی است که انگیزه پیشرفت را با الگوی جدیدی مطرح کرده است وی انگیزۀ پیشرفت را مرکب دو جزء «امید به موفقیت و ترس از شکست» دانست.
رفتار پیشرفتمندانه تابع چگونگی جمع این دو جزء است : اتکینسون سعی کرده است با علائم و روابط ریاضی نظریۀ خودش را بیان کند. مقولۀ انگیزۀ پیشرفت و ارتباط آن با جنسیت بحث دامنه داری است.
به دلیل اهمیت موضوع این پژوهش بر آن است تا تحت عنوان بررسی رابطۀ بین انگیزۀ پیشرفت و اضطراب به این پرسش پاسخ دهد که آیا بین انگیزۀ پیشرفت و اضطراب دانشجویان دختر و پسر دانشگاه پیام نور قزوین رابطه وجود دارد یا نه.
بیان مسأله :
هر انسانی برای رسیدن به هدف و مقصد خود تلاش می کند در ضمن این کوشش ها و تلاش ها با موفقیت و شکست نیز مواجه می شود. عده ای پس از یک بار چشیدن طمع شکست ناامید و مضطرب می شود و دست از تلاش بر می دارند و از ادامۀ فعالیت باز می مانند و در مقابل دسته ای هستند که شکست را پلی برای رسیدن به پیروزی تلقی می کنند و هیچگاه واژۀ منفی به کار نمی برند. افرادی که برای انگیزۀ پیشرفت در سطح بالا قرار دارند به خود تفوق و اعتلاء علاقه مندند به مزایای وابستۀ آنها.
اضطراب جزء شناختی مبهم و از نظر ذهنی نامتمرکز است بجای وقوف به خطری روشن و شناخته شدۀ شخص از احساس نگرانی در رنج است تفکر غالب این است که چیزی وحشتناک در حال وقوع است اضطراب شدید و مقاوم گسلندۀ فعالیتهای زندگی بهنجار است که از اختلال اضطرابی حکایت می کند. به طوری که در شخص نوروتیک اضطراب سبب می شود تا فرد مضطرب از ابراز تمایلات و عواطف و افکار خود در هر شرایطی امتناع ورزد. نتیجه می گیریم که یکی دیگر از هدفهای روان درمانی کاستن اضطراب در فرد مضطرب است که این می تواند با بالا رفتن انگیزه پیشرفت در فرد دچار اضطراب کمک بسزایی داشته باشد. به این معنی که نوع توجه به پیشرفت انگیزه آن در جهت مثبت می تواند باعث کاهش اختلالان روانی گردد.
اهمیت و ضرورت مسأله :
اکثر صاحب نظران وجود اضطراب را در کاهش انگیزۀ پیشرفت مؤثر می دانند. نکتۀ قابل تأسف این است که اضطراب انگیزه را در دانشجویان کاهش می دهند. اکثر صاحب نظران در پی راه حلی برای کاهش اضطراب دانشجویان دختر و پسر هستند. انگیزۀ پیشرفت قادر است دانشجویان را برای درس خواندن برانگیزد.
تحقیقات نشان می دهد که انگیزۀ پیشرفت می تواند یادگیری را تسهیل کند. افرادی که دارای انگیزۀ پیشرفت بیشتری بودند با کوشش و جدیت بیشتری به امر تسهیل پرداختند این افراد در هر جا و سازمانی مشغول به کار شوند موجب پیشرفت آن سازمان می گردند. مک کلرلند نشان داده است جوامعی که دارای اوج و انحطاط بوده اند عطش میزان انگیزۀ پیشرفت در آن جامعه بوده است. به هرحال تحقیقات او ثابت کرد که انسانها هستند که تاریخ را می سازند و نه این که تاریخ انسان را بسازد.
با توجه به مطالب بیان شده به اهمیت و انگیزۀ پیشرفت و اضطراب پی برده و درصدد هستیم که ارتباط بین این دو را بسنجیم.
فرضیه های تحقیق :
1 ) بین انگیزه پیشرفت و اضطراب رابطه وجود دارد.
2 ) انگیزه و پیشرفت دانشجویان دختر و پسر متفاوت است.
3 ) میزان اضطراب دانشجویان دختر و پسر متفاوت است.
تعاریف عملیاتی واژه ها و اصطلاحات :
انگیزۀ پیشرفت[2] : انگیزه ایست که درونی در فرد برای به پایان رساندن موفقیت آمیز که یک تکلیف، رسیدن به یک هدف یا دستیابی به درجۀ معنی از شایستگی در یک کار.
تعریف عملیاتی انگیزه پیشرفت : عبارت است نمره ای است که آزمودنی ها از آزمون انگیزه پیشرفت به دست آورده است.
انگیزه پیشرفت در تحقیق حاضر نمره ای است که آزمودنی ها در آزمون انگیزه پیشرفت هرمس کسب می کنند.
اضطراب : کلمه ای مشتق از لغت لاتین (stringer) به معنی سختی کشیدن است و در قرن هفده ام برای تشریح یا محنت به کار برده می شود و در اواخر قرن هجده ام دلالت برنید و فشار کوشش و سختی می کند. که متوجه فردی یا عضوی یا نیروی روانی او می شود.
(ساراسون) از اضطراب این گونه تعریف نمود : اضطراب یک نوع اشتغال ذهنی است که با خودشکاکی و خود کم بینی مشخص می شود. (نوایی نژاد، 72 ).
پیاژه : اضطراب عبارتند از یک ناراحتی بدنی و روانی که از احساس قریب الوقوع بودن یک خطر پدید می آید و نشانۀ آن ترس عمیق و مبهمی است که می تواند از دلواپسی به وحشت ناگهانی تغییر یابد.
فرویر : اضطراب حالت عاطفی نامطلوبی است که تا تغییرات پسیکو فیزیولوژیک در پاسخ به یک تعارض درون روانی همراه می باشد.
تعریف عملیاتی اضطراب : در تحقیق حاصل نمرات ناشی از آزمون اضطراب حاضر منظور از اضطراب نمره است که آزمودنی ها در آزمون اضطراب کتل کسب می کنند.
فرضیه ها :
متغیر مستقل : اضطراب متغیر ملاک
متغیر وابسته : انگیزۀ پیشرفت
متغیر دخالت هنده (مداخله گر) : جنسیت
هدف تحقیق :
1 ) تعیین رابطه اضطراب و انگیزه پیشرفت در دانشجویان.
2 ) تعیین تفاوت میزان اضطراب در بین دانشجویان دختر و پسر.
3 ) تضمین تفاوت انگیزه پیشرفت دانشجویان دختر و پسر.
هدف از تحقیق حاضر:
1 ) تعیین رابطه اضطراب و انگیزه پیشرفت در دانشجویان.
2 ) تعیین تفاوت اضطراب در بین دختران و پسران و تعیین تفاوت و انگیزه پیشرفت در بین دختران و پسران.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 64 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 71 |
فصل اول
کلیات تحقیق
مقدمه
مهمترین عاملی که بر اساس نظریه تحلیل روانی علت تمام بیماریهای روانی محسوب می شود اضطراب است که جهت کنترل این عارضه باید موارد و یا گزینه هایی را در زندگی وارد کنیم که در مکتب تحلیل روانی نقش برجسته ای دارد به نظر فروید اضطراب به عنوان یک تکانه من است یعنسی به همان صورت که اگر بدن دچار زخم و التهاب و بیماری گردد اولین نشانه آن به صورت تب ظاهر می شود اگر فرد از نظر روانی دچار مسئله و مشکل شود اولین نشانه آن به صورت اضطراب جلوه گر می شود و اضطراب هم علت محسوب می شود و هم معلول یعنی علت بیماری از ناراحتیهای روانی اضطراب است ، همچنین هر گاه شخص با یک مسله و مشکل روانی مواجه گردد که موجب که موجب به هم خوردن تعادل روانی وی گردد احساس اضطراب می کند فروید اضطراب را به سه نوع تقسیم کرده است الف : اضطراب واقعی و هنگامی که تجربه می شود و اضطراب نوروتیک زمانی بروز می کند که تکانه های نهاد موجب تهدید فرد در برابر قطع کنترلهای من و ظهور رفتارهایی که منجر به تنبیه وی خواهد گردید می شوند و اضطراب اخلاقی وقتی ظاهر می شود که فرد عملی بر خلاف وجدان اخلاقی یا ارزشهای اخلاقی خویش انجام داده یا حتی در نظر دارد که انجام بدهد به همین دلیل احساس گناه می کند ساختمان شخصیت هر فرد دارای سه قسمت است که نهاد قسمتی از شخصیت است که زیست شناسی فطری را شامل می شود و تابعه اصل لذت جویی است . نهاد همواره به دنبال کسب لذت است و بدون توجه به واقعیت می خواهد به حداکثر لذت برسد که توجه به ظاهر زندگی و تمایل به موسیقی و زیباییهای زندگی می تواند جزء همین اصل لذت جویی باشد که خود این مساله باعث کاهش اضطراب در افراد می شود در حالی که من تابع اصل واقعیت است و کوششهای آن در جهت رسیدن به لذت توجه به واقعیت است به عبارت دیگر نهاد خواهان بی چون و چرای لذت هاست و ارضای فوری خواستها را بدون توجه به واقعیت جست و جو می کند وقتی که شخص با مسئله ای مواجه می شود در رابطه با من خویش آن را ادراک می کند درباره ان فکر می کند و نسبت به آن عمل می کند به عبارت دیگر من هر فرد داننده ، کوشنده ، تصمیم گیرنده ، مضطرب شونده و انجام دهنده اصلی رفتارهای فرد محسوب می شود . که اساس عملکردهای من پیش فرضهای است که فرد درباره خود و دنیای خود می سازد ( حسین آزاد – انتشارات بعثت ) .
بیان مساله
ممکن است اضطراب را نوعی درد داخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائماً به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت ه اضطراب یک محرک بسیار قوی است امکان دارد این محرک مضر باشد و این خودبستگی به درجه شخصیت افراد که متوجه فرد است اضطراب متعادل یا نرمال آن است که به شدت عکس العمل متناسب باشد با مقدار خطر و این خود مفیداست زیرا شخص را وادار می سازد که با موفقیت ، خطرات را از خود دفع کند و بنابراین مقدار معتدل اضطراب برای رشد و تکامل صحیح شخصیت لازم است و در واقع هیچ فرد بشری نیست که مقداری اضطراب نداشته باشد که توجه به تفریحها و علائق آدمی باشد موسیقی و نقاشی گاهی اوقات می تواند تاثیر مثبت جهت کاهش عوامل روانی و مشکلات روحی در افراد باشد که در تحقیق حاضر به نوع علاقه به موسیقی پاپ و تاثیر آن در کاهش اضطراب به همین موضوع پرداخته و اگر با این عملکرد ها بتوان مقدار اضطراب را کاهش داده و فرد را به سلامت روانی سوق دهیم ( سید سعید محمدی – 1382 )
سوال مسئله
آیا موسیقی پاپ می تواند تاثیر مثبتی در کاهش اضطراب داشته باشد .
اهداف تحقیق
هدف از تحقیق حاضر این است که آیا تمایل به موسیقی و نواختن آن می تواند از اضطراب و دلهره کاهش بدهد یا مخصوصاً اگر موسیقی ، موسیقی پاپ باشد و نوع نواختن وسایل موسیقی مانندگیتار و ... در اضطراب نقش موثری دارد یا نه .
اهمیت و ضرورت تحقیق
اضطراب بهایی است که بشر کنونی برای تمدن می پردازد به نظر میرسد که در این عصر به اصطلاح تمدن ، مشکلات انسان را همواره رو به تزایر بوده است که جنگها زندگی شخصی و خانوادگی بشر را در مخاطره انداخته او را در اندوه و ناآرامی اجتماعی رها کرده است امروزه موقعیتهای شغلی و فقر و تنگدستی برای میلیونها تن از افراد بشر نمایان است و به همین دلیل و جهت کاهش اضطراب باید راهکارهایی را به کاربرد تا بتوان دلهره و لرزش و اضطراب را کم و کمتر کنیم که موسیقی و نواختن آن می تواند عامل موثری در کاهش اضطراب به حساب نیاید و گاهی اوقات همین نواختن باعث بالا رفتن اضطراب در افراد می شود که تمام این موارد می تواند به افراد و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی آنها مرتبط باشد .
فرضیه تحقیق
موسیقی پاپ در کاهش اضطراب تاثیر مثبت دارد .
متغیرهای تحقیق
موسیقی پاپ متغیر مستقل
کاهش اضطراب و اضطراب متغیر وابسته
تعاریف عملیاتی واژه ها و مفاهیم
اضطراب در مفهوم به معنای یک درد روانی است که فرد زمانی تجربه می کند که با خطرات یا تهدیدهای بیرونی مواجه باشد اضطراب عبارتند از تنش های بدنی و روحی در برابر موقعیتهای مختلف و لرزش دست وپا و تپش بالای ضربان قلب و تعرق زیاد و بالاخره عبارتند از غره ای است که آزمودنی از آزمون اضطراب بدست آورده است .
موسیقی پاپ عبارت است از نواختن یا گوش دادن به موسیقی که از نوع مدرن و کلاسیک است و نواختن آن با وسایلی مثل گیتار – گیتار باس و ارگ و ساکسیفون – و .... دیگر صورت می گیرد .
فصل دوم
پیشینه و ادبیات تحقیق
اضطراب
به نظر رولومی [1]اضطراب عبارت است از « ترسی که در اثر به خطر افتادن یکی از ارزشهای اصولی زندگی شخص ایجاد می شود» . ممکن است اضطراب را نوعی دردداخلی دانست که سبب ایجاد هیجان و به هم ریختن تعادل موجود می شود و چون بشر دائماً به منظور برقراری تعادل کوشش می کند بنابراین می توان گفت که اضطراب یک محرک بسیار قوی است امکان دارد این محرک مضر باشد و این خود بستگی دارد به درجه ترس و مقدار خطری که متوجه فرد است .
اضطراب متعادل یا نرمال آن است که شدت عکس العمل متناسب باشد با مقدار خطر و این خود مفید است زیرا شخص را وادار می سازد که با موفقیت خطرات را از خود دفع می کند و بنابراین مقدار معتدل اضطراب برای رشد و تکامل صحیح شخصیت لازم است و در واقع هیچ فرد بشری نیست که مقداری اضطراب نداشته باشد .
اگر چه مقدار محدودی اضطراب برای رشد بشر ضروری است ولی مقدار زیاد آن نیز باعث اختلال در رفتار می شود و اغلب اوقات شخص را به نشان دادن رفتار نوروتیک یا پسیوتیک وادار می سازد . رولومی معتقد است که اضطراب شدید عبارت است از آن چنان عکس العملی که :
1- متناسب با مقدار خطر نیست .
2- توام با تعارض و سرکوبی و سایر مشخصات غیر عادی است .
3- با علایم مرضی و مکانیزمهای دفاعی توام است .
باید توجه داشت که این مشخصات با یکدیگر ارتباط دارد بدین معنی که عکس العمل متناسب با خطر واقعی نیست زیرا نوعی از تعارض در شخص وجود دارد شخص نوروتیک بدرستی نمی داند چرا دچار اضطراب است و به همین دلیل عکس العمل های او مربوط است به حالت اضطراب و ارتباطی با دلیل اصلی آن ندارد .
رفتارهایی که از شخص نوروماتیک بروز می کند به منظور کم کردن درجه اضطراب است و هر رفتاری که به فوریت از میزان اضطراب بکاهد تکرار می شود . این نوع سازگاری نه تنا دلیل اضطراب را از بین نمی برد بلکه باعث ازدیاد آن خواهد شد .
یادگیری اضطراب
به منظور اثبات اینکه اضطراب آموختنی است آزمایشهای متعددی بر روی حیوانات و انسان شده است در یکی از آزمایشهای اولیه در این مورد ماور[2] با موشهای سفید آزمایشهای به عمل آورد . وی موشها را در جعبه آزمایش که شکل دایره داشت و به صورت میدان ساخته شده بود ، قرار داد .
او برای اینکه از بیرون درون جعبه دیده شود اطراف آن را به وسیله پلاستیک هایی پوشاند . کف اطاق به نحوی سیم کشی شده بود که امکان وارد کردن ضربه الکتریکی به پای حیوان وجود داشت . موشها را به سه گروه تقسیم کرد : افراد گروه اول را به صورت انفرادی در قسمت اول جعبه قرار دادو سپس زنگی برای مدت پنج ثانیه به صدا درآمد و اگر در آخر پنج ثانیه حیوان هنوز در جای خود نشسته بود ضربه الکتریکی به او وارد می شد .
اگر موش به قسمت دیگر جعبه می رفت ، از آزار ضربه الکتریکی مصون می ماند و یا اگر زنگ به صدا درمی آمد موش فوراً به سمت دیگر می رفت و هیچ ضربه الکتریکی به او وارد نمی شد . برای این گروه هر 60 ثانیه یکبار به طور منظم صدای زنگ توام با ضربه الکتریکی داده شد . روش آزمایش برای گروه دوم نیز مانند گروه اول بود با این تفاوت که صدای زنگ توام با ضربه الکتریکی در سه موقع بدون نظم معینی ایجادمی شد . فاصله زمانی میان دفعات شوک و صدا به ترتیب 15 دقیقه و 60دقیقه و 105 دقیقه بود . روش آزمایش برای گروه سوم شامل توام بودن شوک و صدا هر 60 دقیقه بود ولی در این فاصله ضربه الکتریکی بدون اخطار قبلی و بدون توام بودن با صدای زنگ وارد می آمد . این ضربه الکتریکی در 10 دقیقه و 30 دقیقه و 45 دقیقه عرضه می شد .
مقدار یادگیری حیوانات گروه اول حداکثربود گروه دوم کمتر از گروه اول و گروه سوم کمتر از گروه دوم آموختند .
درباره این مطلب ماور می گوید :
به طور کلی می توان گفت که کمی یادگیری در گروه های 2 و 3 نتیجه اضطراب و ترسی بود که در آنها تولید شده بود و مجال آموختن به آنان نمی داد . در گروه 2 حیوانات را به وسیله قرار دادن شوک دایم درباره وارد شدن ضربه الکتریکی مضطرب ساختند .
در گروه 3 این عامل تردید وجود داشت ولی انگیزه آزار دهنده آنچنان به سرعت بر حیوان وارد می شد که حیوان به طور مداوم انتظار آزار کشیدن را داشت در هر دو صورت عکس العمل شرطی حیوان نسبت به صدای زنگ نسبتاً بی اجرا بود و از شدت اضطراب نمی کاست در حالی که برای گروه اول بعد از هر عکس العمل حیوان ، مدت زمان نسبتاً طولانی استراحت وجود داشت و این به عنوان پاداش تلقی می شد . بنابراین از شدت اضطراب کم می کرد . در آزمایش بالا موقعیتی که بیشتر باعث کم شدن اضطراب حیوان می شد در یادگیری موثر واقع گردید زیرا عکس العمل حیوان به واسطه تقلیل اضطراب تقویت شد .
اگربخواهیم این اصل را به رفتار بشر تطبیق دهیم به این نتیجه می رسیم که اگر کودکی را برای عملی تنبیه کنیم و در زمان دیگر او را برای همان عمل تشویق نماییم و یا اگر کودک را به طور دایم در معرض تنبیه قرار دهیم نه تنها از یادگیری او جلوگیری کرده ایم بلکه اضطراب او را نیز شدیدتر ساخته ایم .
این موضوع اساس رفتارهای نوروتیک و پسیکوتیک است زیرا اهداف این نوع رفتارها نیز کاستن شدت اضطراب است .
اگر چه امکان دارد شخص بزرگسالی که دذر دوران کودکی سالم و متعادل بوده است به حالات عصبی گرفتار شود ولی به طور کلی اکثر افراد توروتیک و پسیکوتیک کسانی هستند که در طفولیت زندگی ناآرام و مختلی داشته اند . به عبارت دیگر همه کودکان مضطرب در بزرگسالی نوروتیک نمی شوند ولی اغلب بزرگسالان نوروتیک در کودکی مضطرب و مشوش بوده اند . کودک از بدو تولد رابطه نزدیکی با اعضای خانواده و به ویژه پدر و مادر دارد و از طریق آنهاست که اساس شخصیت او بنا می شود .
روابط میان طفل و اولیای او متعدد و اثرات آن در رفتار کودک مختلف است بعضی از این روابط نتایج مفید و تعدادی از آن نتایج سوء دارد .این روابط را می توان به پنج طریق زیر طبقه بندی کرد:
1- مبت ( پاداش ) – خشم ( تنبیه ) – به مقدار مساوی از هر یک
2- محبت زیاد و بدون تنبیه
3- خشم زیاد و بدون محبت
4- محبت – خشم – محبت کم – خشم زیاد
5- محبت – خشم – خشم کم – محبت زیاد
1- محبت ( پاداش ) – خشم ( تنبیه ) به مقدار مساوی
در فصل مربوط به احتیاجات گفته شد که کودک احتیاج شدیدی به احساس ایمنی دارد . اگر او احساس ایمنی نکند مضطرب می شود و رفتاری را که برای تقلیل شدت اضطراب انتخاب می کند رفتاری ناسالم و نا متعادل خواهد بود . در صورتی که کودک تنبیه و پاداش را به یک نسبت از اولیا دریافت دارد، به احتمال قوی رابطه او با آنان مبهم می شود و در نتیجه کودک به نوعی گیجی مبتلا خواهد شد . این موقعیت به ویژه هنگامی که گیج کننده و آزار دهنده می شود که تنبیه یا تشویق ساعتها و یا روزها بعد از انجام عمل صورت گیرد . خلاصه اینکه ابهام و بی نظمی در تنبیه اثرات سویی در رفتار کودک دارد . در اثر این گونه رفتار کودک مضطرب می شود و این اضطراب معمولاً تبدیل به احساس گناه می گردد .
2- محبت ( پاداش ) بدون تنبیه
اگر در رابطه میان کودک و اولیاء هیچ گونه تنبیهی وجود نداشته باشد کودک احساس محرومیت نمی کند و بنابراین آماده مقابله با مشکلات زندگی نخواهد شد . این محافظت زیاداز کودک باعث می شود که به او فرصت تشخیص میان خوشی و ناخوشی داده نشود . البته در چند ماه اول زندگی هر چه اولیتء به کودک توجه کنند زیاد نخواهد بود ولی بعد از آن اگر توجه شدید ادامه یابد کودک می آموزد که از دیگران توقع بیجا و بی اندازه داشته باشد . این گوننه رفتار اولیا نسبت به کودک ایجاد اضطراب را موقتاً به تعویق می اندازد ولی بعدها که این فردخودخواه و لوس با مسائل زندگی روبرو می شود احساس می کند که لیاقت کافی برای حل آنان ندارد در این موقع اضطراب او آغاز می گردد .
3- خشم ( تنبیه ) بدون پاداش
رابطه مملو از خشم درست قطب مخالف رابطه توام با محبت است . زمانی که تنبیه اصل رابطه میان کودک و اولیاست و اصلا محبت و مهربانی وجود ندارد مسلماً اضطراب شدید مزمن در کودک پدید می آید و احساس می کند که والدینش او را طرد کرده اند و عکس العمل او نیز ممکن است طرد کردن آنها باشد . این طرد کردن اولیا ممکن است تعمیم پیدا کند و به صورت طرد کردن اجتماع درآید در این صورت کودک به همه کس و همه چیز بدبین می شود و گمان می کند که منشا تمام ناکامیها ی او محیط است و خود او هیچ نقشی در این مورد ندارد این یکی از اصول اساسی رفتارهای جنایت آمیز و یا اعمال ضد اجتماعی است .
4- محبت ( پاداش ) کم – خشم ( تنبیه ) زیاد
صورت دیگری که گاه بر رابطه کودک با اولیاء مسلط می شود شامل مقدار کمی محبت و مقدار زیادی خشم و تنبیه و عصبانیت است . این نوع رابطه در تولید اضطراب در دوران اولیه زندگی بسیار موثراست . در این مورد اولیاء کودک هم منبع محبت هستند و هم سر چشمه ترس و وحشت بنابراین اگر کودک رفتار بدی کند و تنبیه شود احساس تقصیر و گناه می کند و به شدت خود را مورد ملامت قرار می دهد و سعی می کند عملی انجام دهد تا آن مقدار کمی از مهربانی را که از اولیای خوددریافت می داشته است زیادتر کند .
این وضعیت در به وجود آوردن حالات عصبی بسیار موثر است چنانکه ماور می گوید : به نظر من افراد بشر گرفتار حالات عصبی می شوند البته نه به این دلیل که قادر به انجام عمل مورد نظر خود نیستند بلکه بیشتر به واسطه نادم بودن از عملی که انجام داده اند .
5- محبت ( پاداش ) زیاد – خشم ( تنبیه ) کم
رابطه آمیخته با محبت در درجه اول و خشم در درجه دوم می تواند بهترین نوع رابطه مسلط میان کودک و اولیاء باشد . مقدار زیادی محبت سبب احساس ایمنی و اعتماد به نفس لازم در کودک می شود ، و در ضمن مقدار کمی خشم و تنبیه باعث ایجاد حس تشخیص و مسئولیت در او خواهد شد . این طرز تربیت ، احتیاجات اصلی کودک و به ویژه احتیاج به امنیت و محبت و پیشرفت را ارضا می کند و در مقابل مبتلا کردن او به اضطراب و تشویق احساس اعتماد به نفس را در او به وجود می آورد .
اضطراب سرکوب کننده است
اضطراب یکی از علل مهم سرکوب کردن[3] عواطف است . این موضوع به ویژه زمانی صادق است که اضطراب با احساس تقصیر توام شود شخصی که احساس اضطراب می کند میل دارد دلیل ایجاد اضطراب را فراموش کند چنانکه کامرون معتقد است :
اضطراب حاد در ایجاد فراموشی مرضی بسیار موثر است حتی در افرادیکه از لحاظ روانی سالم هستند در افراد نوروتیک تاثیر اضطراب در فراموشی و تعارض و تخیل زیاد ، پر واضح است و اغلب روان شناسان درمانی آن را مشاهده کرده اند .
در اینجا دلیل اصلی اضطراب طوری سرکوب می شود که یادآوری آن برای شخص بسیار مشکل و گاهی غیر ممکن است .
روش دوم شامل سرکوبی مستقیم اضطراب است بدین معنی که اضطراب همیشه موجود است اما شخص از علت آن آگاهی ندارد . به وسیله هیپنوتیزم می توان به اضطراب سرکوب شده و تجارب فراموش شده دست یافت و موضوع ناخودآگاه را به ضمیر آگاه انتقال داد .
برای مثال وضعیت دانشجویی را که گرفتار اضطراب شدید بود ذکر می کنیم . او درباره روابط اجتماعی ، وضعیت دروس ، آینده و تقریباً همه چیز مضطرب بود . او می دانست که گرفتار اضطراب است ولی از علت آن آگاهی نداشت وی در جریان روان درمانی تحت هیپنوتیزم قرار گرفت . این مصاحبه به وسیله ضبط صوت گرفته شده و بنابراین آنچه که در اینجا مشاهده می گردد عین گفتگوهای میان روان شناس و بیمار است :
دانشجو – من احساس حقارت شدید می کنم احساس می کنم خیلی کوچک هستم .
روان شناس – ممکن است کمی بیشتر درباره این احساس صحبت کنید ؟
دانشجو – احساس می کنم که جسماً خیلی خیلی ریز و کوچک می شوم به نظر می رسد که در جلوی من یک تونل بزرگ است که در آآرین حد آن یک نقطه سیاه وجود دارد .
روان شناس – ممکن است بیشتر درباره آن شرح دهید ؟
دانشجو – نه فقط آنچه که گفتم به نظرم می آید .
روان شناس – اولین دفعه که آن را دیدی چند ساله بودی ؟
دانشجو – من آن را قبلاً ندیده ام . من همیشه احساس می کردم که اشیاء به طرفم می آیند . با اینکه خودم با سایر اشیاء کوچک می شوم احساس می کنم که دستهایم خیلی خیلی کوچک است من احساس را تمام مدت زندگیم داشته ام .
روان شناس – خوب فکر کن و به حافظه ات رجوع نما به عقب برگردد . مثلاً به سن سه سالگی و بگو چه می بینی آبا در آن موقع تجربه ای داشته ای که باعث ایجاد ترس در تو شده باشد .
دانشجو – تجربه ای که مرا بترساند نداشتم ولی یک دفعه اتفاقی افتاد که خیلی از آن شرمنده ام . نه نمی ترسم ولی چرا می ترسم از جاهای بلند ترس دارم من این موضوع را هیچ وقت به کسی نگفته ام . وقتی که احساس کوچکی می کنم هنگامی که چشمانم بسته شده ، احساس می کنم که نزدیک است از مکان مرتفعی به زمین پرت شوم . خیلی عجیب است من قبلاً به هیچ وجه این احساس را نداشتم .
روان شناس – در این باره بیشتر شرح دهید .
دانشجو – من این کار را همیشه می کنم ( دستها را به چشم خود می برد ) در حالی که به چشمانم فشار می آوردم نقطه زردی ظاهر می شود . بعد اشکالی به صورت دایره های زرد رنگ ظهور می کند و به زودی این اشکال تغییر شکل می دهد . کم کم بزرگ شده و حالا در وسط آنها سوراخی پیدا شده است رنگ آنها نیز تغییر می کند .
روان شناس – شما چند ساله بودید که پدر بزرگ شما مرد ؟
دانشجو – نه ساله – در آن موقع من بدرستی نمی دانستم که سرطان چیست.
روان شناس – آیا شما علاقه زیادی نسبت به پدر بزرگ خود داشتید ؟
دانشجو – بله من او را دوست داشتم ولی او یک عادت بد داشت و آن عبارت بود از اینکه دو.د سیگار را به صورت من می دمید و من از این کار متنفر بودم .
روان شناس – آیا سرطان پدر بزرگ شما به طول انجامید ؟
دانشجو – من هیچ وقت او را مریض ندیدم . در واقع آنطور که به خاطرم می آید تا وقتی که فوت کرد بههیچ وجه علامت درد و رنج از خود نشان نداد . من دوست داشتم بهمنزل پدر بزرگم بروم . آنجا آرام بود و درختان سبز و جوی آب و آفتاب ملایمی داشت پدر بزرگ من خود قسمتی از این منظره زیبا بود .
روان شناس – ولی سرطان از او قویتر بود و او را از پا درآورد .آیا خود شما از اینکه مبتلا به سرطان شوید بیم دارید ؟
دانشجو – بله من فکر می کنم که مبتلا به سرطان شده ام . دیروز مقداری خون از گلویم بیرون آمد که مرا مضطرب کرد ولی سعی می کنم فراموش کنم.
روان شناس – از چه مدت تشویق شما درباره سرطان شروع شده است ؟
دانشجو – از مدتها قبل ، تقریباً یکسال بعد از اینکه پدر بزرگم فوت کرد احساس کردم که من هم مبتلا به سرطان هستم و بزودی خواهم مرد . این فکر مرا به وحشت انداخت . به طوری که با شدت شروع به فریاد کشیدن کردم . مادرم به اطاق من آمد و مرا آرام کرد ولی از آن به بعد همیشه احساس می کردم که در آستانه مرگ قرار دارم . هر وقت به چشمانم فشار می آورم .اشکالی را مانند ستاره می بینم و بعد شکل مرگ در نظرم مجسم می شود .
از مکالمه بالا مشهود است که دانشجوی مذکور مرگ پدر بزرگ خود را که به علت سرطان مرده بود سرکوب کرده و احساسی را نیز که خود نسبت به آن داشته ، به ضمیر ناخودآگاه فرستاده است . در کودکی او خود را نزدیک به پدر بزرگ می دانسته و او را مردی بسیار قوی و خلل ناپذیر می پنداشته است . ولی بیماری نامعلومی مانند سرطان ناگهان این مرد قوی و خاطرات خوش مربوط به آن را از بیمار گرفته و اساس آرامش و احساس ایمنی او را به هم زده است. به وسیله هیپنوتیزم معلوم شد که احساس اضطراب و ترس و شرمندگی این جوان ، سرکوب شده و مجال آمدن به ضمیر آگاه را نداشته است .